The Mystery Of the Missing Coin
Once there was a magpie who realised that one of his most prized coins was missing. So he called the best detectives in the forest: the hare and the mouse.
The mouse was a bit cleverer and more shrewd than the hare; so, following the clues and using his reasoning powers , soon led him to the great labyrinth of tunnels under the forest. On entering, he saw Mr. Mole , but the mouse was very shy, so he said nothing to the mole about why he was there, and he
carried on looking for the missing coin.
The hare was also a great detective, and, before long, he too arrived at the labyrinth. He was not a bit shy, and the first thing he did was go and ask the mole if he knew where the coin was. The mole was all too pleased to lead the hare to the coin. That coin had been bothering the mole for months, getting in the way of his tunnelling.
So the hare took the coin and collected his reward. The mouse, who had been watching all this, learned a lot from it. From then on he would never allow shyness to undo all his good work. This approach soon
turned him into the best detective in the forest.
بیشتر بخوانید:
دوره آموزش زبان انگلیسی کودکان | کلاس آموزش زبان کودک
معرفی ۷ کتاب داستان انگلیسی برای نوجوانان و کودکان
راز سکهی گمشده
روزی روزگاری زاغی بود که فهمید یکی از باارزشترین سکههایش گمشده بود. بنابراین بهترین کارآگاهان جنگل را فراخواند: خرگوش و موش.
موش کمی باهوشتر و زرنگتر از خرگوش بود. بنابراین، دنبال کردن سرنخها و استفاده از قدرت استدلالی خود، خیلی زود وی را به دخمههای پرپیچوخمی از تونلهای زیر جنگل هدایت کرد. در بدو ورود، او آقای موش کور را دید. اما موش خیلی خجالتی بود. بنابراین هیچچیزی در رابطه با اینکه چرا به آنجا آمده بود، به موش کور نگفت. و به جستجوی سکهی گمشده ادامه داد.
خرگوش هم کارآگاه ماهری بود. و دیری نگذشته بود که او نیز به آن دخمههای پرپیچوخم رسید. او زیاد خجالتی نبود و اولین کاری که کرد، رفت و از موش کور پرسید که آیا میداند سکه کجاستیا نه. موش کور کاملاً خوشحال شد که خرگوش را به سمت سکه راهنمایی کند. آن سکه برای ماهها موش کور را اذیت کرده بود و جلوی تونل کندن وی را گرفته بود.
بنابراین خرگوش سکه را گرفت و جایزهاش را دریافت کرد. موش، که همهی این قضایا را داشت میدید، خیلی چیزها از آنیاد گرفت. از آن به بعد، او هیچوقت اجازه نداد که کمروییاش تمام کارهای خوب وی را بیاثر کند. این رویکرد بهزودی وی را به بهترین کارآگاه جنگل تبدیل کرد.
۰۰۰