بیان احساسات در زبان انگلیسی یکی از مهارتهای مهم ارتباطی است. با یادگیری لغات و عبارات مربوط به احساسات، میتوانید افکار و احساسات خود را به طور واضح و موثر به دیگران منتقل کنید.
در این مقاله، به برخی از لغات و عبارات مربوط به بیان احساسات در انگلیسی میپردازیم. این لغات و عبارات را میتوان در موقعیتهای مختلف روزمره استفاده کرد.
جدول محتوا
لغات مربوط به احساسات مثبت
- خوشحالی (happiness): happy, delighted, overjoyed, thrilled, ecstatic, over the moon
- عشق (love): in love, fond of, caring for, attached to, devoted to, infatuated with
- آرامش (peace): calm, peaceful, serene, tranquil, unruffled, untroubled
- شکرگزاری (gratitude): grateful, appreciative, thankful, beholden, obliged, indebted
- لذت (pleasure): enjoyable, satisfying, gratifying, delightful, blissful, rapturous
لغات مربوط به احساسات منفی
- غم (sadness): sad, unhappy, sorrowful, depressed, downcast, dejected
- خشم (anger): angry, furious, enraged, infuriated, wrathful, irate
- ترس (fear): afraid, scared, frightened, terrified, scared to death, terrified to death
- حسادت (jealousy): jealous, envious, covetous, green-eyed, resentful
- عصبانیت (irritation): irritated, annoyed, vexed, exasperated, irked, piqued
عبارات مربوط به احساسات
علاوه بر لغات مربوط به احساسات، میتوان از عبارات نیز برای بیان احساسات استفاده کرد. برخی از عبارات کاربردی برای بیان احساسات عبارتند از:
- I feel (emotion). به عنوان مثال، “I feel happy.” یا “I feel sad.”
- I’m (emotion). به عنوان مثال، “I’m happy.” یا “I’m sad.”
- I’m feeling (emotion). به عنوان مثال، “I’m feeling happy.” یا “I’m feeling sad.”
- **I’m in a (emotion) mood.” به عنوان مثال، “I’m in a happy mood.” یا “I’m in a sad mood.”
- I’m feeling (emotion) about (something). به عنوان مثال، “I’m feeling happy about my new job.” یا “I’m feeling sad about my dog’s death.”
پرسیدن از احساسات دیگران
برای پرسیدن از احساسات دیگران، میتوان از سوالاتی مانند زیر استفاده کرد:
- How are you feeling?
- How are you doing?
- How are you today?
- How’s it going?
- What’s up?
ابراز احساسات در مکالمه
در مکالمه، میتوان از عبارات و لغات مربوط به احساسات برای بیان احساسات خود استفاده کرد. به عنوان مثال، میتوانید در پاسخ به سوال “How are you feeling?” بگویید:
- “I’m feeling happy.”
- “I’m feeling sad.”
- “I’m feeling angry.”
- “I’m feeling scared.”
- “I’m feeling grateful.”
همچنین، میتوانید در حین مکالمه، از عبارات و لغات مربوط به احساسات برای بیان واکنش خود به آنچه میشنوید یا میبینید استفاده کنید. به عنوان مثال، میتوانید بگویید:
- “I’m so happy for you!”
- “I’m so sorry to hear that.”
- “I’m really scared.”
- “I’m so impressed.”
- “I’m so grateful.”
با یادگیری لغات و عبارات مربوط به احساسات، میتوانید ارتباط موثرتری با دیگران برقرار کنید و افکار و احساسات خود را به طور واضح و موثر بیان کنید.
ابراز احساسات
ابراز احساسات و عواطف بخشی از زندگی ماست و امری روزمره است. برای هر زبان آموز انگلیسی، دانستن نحوه ابراز احساسات برای برقراری ارتباط خوب بسیار مهم است. ما انسان هستیم. در نتیجه طبیعی است که خلق و خوی ما چندین بار در طول روز تغییر کند. در اینجا، در این درس، برخی از عبارات و صفت هایی را که می توانید برای بیان احساسات و عواطف خود به کار ببرید، به شما ارائه می کنم.
برای بیان عواطف و احساسات می توانیم از صفت هایی که با /ed/ ختم می شوند استفاده کنیم.
احساسات و عواطف مثبت (+) | معنی (اگر سطحتون بالاست این قسمت رو حتما بخونید.) |
Amused سرگرم | finding something funny or entertainingپیدا کردن چیزی خنده دار یا سرگرم کننده. |
Satisfied راضی | Feeling pleased احساس خوشبختی |
Motivated با انگیزه | To feel energized to do something احساس انرژی برای انجام کاری |
Fascinated مجذوب | Very interested به شدت علاقه مند. |
Interested علاقه مند | Giving your attention to something توجه کردن به چیزی |
Relaxed آرام | Very calm خیلی آرام |
Attracted جذب شده | loving something so much خیلی دوست داشتن چیزی |
نمونه هایی از استفاده از بیان احساسات مثبت در زبان انگلیسی
- She is very happy with what you did
او از کاری که شما انجام دادید بسیار خوشحال است. - I’m quite interested in your project
من کاملاً به پروژه شما علاقه مند هستم. - They are really relaxed here. I think I will take a nap too
آنها در اینجا واقعاً آرام هستند. فکر کنم من هم چرت بزنم.
احساسات و عواطف منفی (-) | معنی (اگر سطحتون بالاست این قسمت رو حتما بخونید.) |
Disappointed ناامید | It means sad and displeased یعنی غمگین و ناراضی. |
Shocked شوکه | Very surprised خیلی تعجب کردن |
Annoyed اذیت شده | A bit angry at something کمی عصبانی از چیزی |
Disgusted منزجر | It means a strong feeling of dislike and disapproval این به معنای احساس شدید بیزاری و عدم تایید است. |
Embarrassed خجالت زده | A feeling of shyness, especially in front of people احساس خجالت، به خصوص در مقابل مردم. |
Worried نگران | Thinking about unpleasant things that happened or might happen in the future فکر کردن در مورد چیزهای ناخوشایندی که اتفاق افتاده یا ممکن است در آینده رخ دهد. |
Bored خسته | A feeling of tiredness and lack of interest احساس خستگی و عدم علاقه. |
Surprised غافلگیر شدن | The feeling caused by something that happened suddenly احساس ناشی از اتفاقی که به طور ناگهانی رخ داده است. |
نمونه هایی از استفاده از بیان احساسات منفی در زبان انگلیسی
- I’m disappointed with the test result
من از نتیجه آزمایش ناامید هستم. - When I stand in front of people, I feel embarrassed
وقتی جلوی مردم می ایستم، احساس خجالت می کنم. - I was absent yesterday. I’m really worried
من دیروز غایب بودم من واقعا نگرانم
همچنین میتوانیم از صفتهایی که با /ing/ ختم میشوند برای توصیف مکانها و فعالیتها استفاده کنیم.
صفت های مثبت (+) برای توصیف مکان ها و فعالیت ها
- Amusing
سرگرم کننده - Satisfying
رضایت بخش - Motivating
انگیزه دادن - Fascinating
خیره کننده - Interesting
جالب - Relaxing
آرامش بخش - Attracting
جذب کردن - attractive
جاذب
صفت های منفی (-) برای توصیف مکان ها و فعالیت ها
- Disappointing
ناامید کننده - Shocking
تکان دهنده - Annoying
اذیت کننده – مزاحم - Disgusting
چندش آور - Embarrassing
شرم آور - Worrying
نگران کننده - Boring
حوصله سر بر - Surprising
تعجب آور
مثال هایی برای توصیف فعالیت ها و مکان ها به زبان انگلیسی
- Playing football is really amusing
فوتبال بازی کردن واقعا سرگرم کننده است. - Your jump was really surprising.
پرش شما واقعا تعجب آور بود. - Some classes are very boring
برخی از کلاس ها بسیار خسته کننده هستند.
پرسیدن در مورد احساسات
برای پرسیدن احساسات می توانید از سوالات زیر استفاده کنید:
- How are you feeling today
امروز چطوری؟ - You look sad / upset. Are you OK
غمگین / ناراحت به نظر می رسید. خوبی؟ - You seem a little bit distracted. Are you alright
به نظر می رسد کمی حواس شما پرت شده است. خوبید شما؟ - You seem kind of low today. What’s wrong
به نظر می رسد شما امروز یک جورهایی ضعیف هستید. مشکل چیه؟ - You seem a little blue today. What’s the matter
امروز کمی ناراحت به نظر می رسید. موضوع چیه؟ - ?What’s wrong
مشکل چیه؟ - ?What’s the matter
موضوع چیه؟ - Are you OK / alright
حالت خوبه/خوبی؟ - ?…Are you happy / angry
خوشحالی/عصبانی هستی…؟ - Is everything OK / alright
آیا همه چیز خوب است / خوب است …؟ - ?How are you feeling
چه احساسی دارید؟ - ?How are you doing
حال شما چطور است؟ - ?How is it going
اوضاع چطوره؟
پاسخ های رایج ممکن است این باشد:
- I’m doing fine
خوبم - I feel great
حس خوبی دارم توپ توپم - I’m fine
من خوبم - I’m good
من خوبم - I feel just terrible
احساس وحشتناکی دارم
در زیر می توانیم مترادف هایی برای احساسات را مشاهده کنیم:
I feel happy today
امروز احساس خوشبختی می کنم
از آن بابت خشنود هستم _____
- content
راضی - pleased
راضی - ecstatic =very happy
از خود بی خود شدن = بسیار خوشحال - elated =very happy
خوشحال = خیلی خوشحال
…………..I am happy about / that
خوشحالم درمورد این که ………
- glad
خوشحالم - delighted =very happy
خیلی خوشحالم - thrilled (to bits) =very happy
بسیار خوشحال
……….I feel angry
احساس عصبانیت می کنم
- cross
بد اخلاق - irate
خشمگین - vexed
مضطرب
I feel sad
من ناراحتم
- down (in the dumps)
حس ناخوشایند - low
ناراحتی - blue
غم - despondent
ناامید
اینها را با تمام کردن عبارات زیر تمرین کنید:
….I feel vexed when / whenever
من احساس اضطراب میکنم وقتی که…..
…..I feel thrilled when
وقتی….. احساس هیجان می کنم
….I feel down in the dumps when
وقتی…..احساس ناراحتی می کنم….
….I feel excited when
احساس هیجان دارم وقتی….
ابراز احساسات
برای پاسخ به یک سوال در مورد احساسات می توانید از عبارات زیر استفاده کنید.
- …./I feel a little sad / happy / angry
من کمی احساس غمگینی / خوشحالی / عصبانی / … می کنم. - …./I am a little sad / happy / angry
من کمی غمگین / خوشحال / عصبانی / … هستم. - …./To be honest, I’m a little bit sad / happy / angry
راستش من کمی غمگین / خوشحال / عصبانی / … هستم. - It’s been a difficult day
روز سختی بود. - …./The thing is that, I am angry / sad
موضوع این است که من عصبانی / غمگین / … - …..I am mad at him / her
من از دست او عصبانی هستم..
واژگان در مورد احساسات
- sad / unhappy
غمگین / ناراضی - feel blue
احساس غم و ناراحتی - feel low / down
ناخوش - depressed
افسرده - downhearted
دلگیر - angry
خشمگین - cross
بد اخلاق - annoyed
اذیت کردن – آزردن - irritated
تحریک شده - mad
عصبانی - furious
خشمگین - vexed
مضطرب - indignant
خشمگین - irate
خشمگین - seething
آشفته – عصبی
IELTS Speaking Vocabulary: Word Families
وقتی واژگان را یاد می گیریم، ایده خوبی است که از خانواده کلمات، یعنی اسم، صفت، فعل، قید و غیره یک کلمه آگاه باشیم.
به جدول زیر نگاه کنید و
کلمه های جا افتاده را پر کنید
یکی از کلمات جدول را انتخاب کنید و یک جمله درست کنید
در انتهای صفحه پاسخ وجود دارد.
Verb | Noun | Adjective |
To loathe | Loathing | |
To adore | Adorable | |
To irritate | Irritated / Irritating | |
To confuse | Confusion |
کلمات دیگر به معنای “Confused ـ گیج”
- Baffled
سردرگم، گیج، مات مبهوت - Perplexed
گیج شده - Flabbergasted
مبهوت - Puzzled
متحیر - Bewildered
گیج شده
کلمات انگلیسی برای بیان سایر احساسات
astonished
شوکه شدن، خیلی شگفت زده شدن
مترادف: amazed
.I was astonished to hear he was married
از شنیدن ازدواجش متعجب شدم
.The topic was very challenging, and the professor’s lesson confused me even more
موضوع بسیار چالش برانگیز بود و درس استاد من را بیشتر گیج کرد
Surprised
شگفت زده
.She felt so surprised when her boyfriend brought home a puppy
وقتی دوست پسرش توله سگی را به خانه آورد خیلی تعجب کرد
Curious
کنجکاو
.Brad was curious about what was in the closet that his parents always kept locked
براد کنجکاو بود که در کمدی که والدینش همیشه قفل میکردند چه چیزی وجود دارد
Bored
احساس بی حوصلگی، نداشتن حال و حوصله، حوصله سر رفتن
.I felt so bored watching that movie that I fell asleep
.از دیدن آن فیلم آنقدر حوصله ام سر رفته بود که خوابم برد
Nostalgic
احساس نوستالژی، زنده شدن خاطرات
.Talking to his granddaughter about the trip they took together over 10 years ago made him feel very nostalgic
صحبت کردن با نوه اش در مورد سفری که بیش از ۱۰ سال پیش با هم داشتند، او را بسیار نوستالژیک کرد.
Indifferent
بی اهمیت بودن در مورد چیزی
.I suggested that she learn to play an instrument in her free time, but she seemed indifferent to my idea
به او پیشنهاد دادم که در اوقات فراغت خود نواختن ساز را یاد بگیرد اما به نظر من نسبت به ایده من بی تفاوت بود.
Strange
عجیب و غریب
.I felt strange when I walked into the party, and everyone just stopped talking
.وقتی وارد مهمانی شدم احساس عجیبی داشتم و همه از حرف زدن بازماندند.
Ambivalent
بی تصمیمی، احساس نامشخص
.He felt ambivalent about his new promotion-while he was happy about the better pay, he was worried about the longer office hours
او در مورد ارتقای شغلی جدید خود احساس ابهام می کرد – در حالی که از دستمزد بهتر خوشحال بود، نگران طولانی تر شدن ساعات اداری بود.
Baffled
گیجی و سردرگمی و ناتوانی در تصمیم گرفتن
.The book was written in very advanced English, and I was completely baffled by the meaning of the story
کتاب به زبان انگلیسی بسیار پیشرفته نوشته شده بود و من از مفهوم داستان کاملا گیج شدم
Pensive
در فکر فرو رفتن
.She was feeling very pensive after her parents asked her what she was planning on doing for the rest of her life
.بعد از اینکه والدینش از او پرسیدند که برای بقیه عمرش چه برنامه ای دارد، بسیار متفکر بود
Wistful
در فکر بودن اما با احساس غم
.After the car accident, she felt wistful for weeks
.بعد از تصادف اتومبیل، او برای هفته ها احساس ناراحتی می کرد
بیشتر بخوانید :
لیست کامل اعضای بدن به زبان انگلیسی
سوال و جواب خیلی مهم در مصاحبه انگلیسی که باید بدونی!
اصطلاحات برای صحبت در مورد احساسات
To be in the mood to do / for doing = to feel like doing something
حال و هوای انجام دادن / برای انجام دادن = احساس انجام کاری
To have mood swings = your mood changes a lot (negative)
برای داشتن نوسانات خلقی = خلق و خوی شما تغییر زیادی می کند (منفی)
To be in low spirits = to be sad
بی روح بودن = غمگین شدن
To feel down in the dumps = to feel sad
غمگین شدن
I am feeling under the weather = feeling sick, feeling off color
احساس بیماری و ناخوشی
To be on an emotional roller coaster = to be experiencing lots of different emotions (negative)
تجربه کردن بسیاری از احساسات مختلف (منفی)
To be on a high = to be happy
شاد بودن
I feel out of sorts = I don’t feel myself = don’t feel comfortable or happy
احساس بدی می کنم = احساس راحتی یا خوشحالی نمی کنم
I am tickled pink = to be very happy
خیلی خوشحال بودن
Flying High
خیلی شاد و خوشحال
.She’s flying high after the successful interview
.او بعد از مصاحبه موفق خیلی شاد و خوشحال است.
Pumped Up
هیجان زده در مورد چیزی
.He’s pumped up for his first salary
.او برای اولین حقوقش هیجان زده است
Fool’s Paradise
داشتن احساس خوشحالی به دلیل نادیده گرفتن کار نادرست فرد
.You must be in a fool’s paradise if you think that it will rain at the time of such hot summers
.اگر فکر میکنی در چنین تابستانهای گرمی بارون میاد حتما داری الکی به خودت دلداری می داری .
be down in dumps
ناامید و غمگین
.She’s a bit down in the dumps because she’s got to take her exams again
او کمی ناامید و غمگین است زیرا باید دوباره امتحاناتش را بدهد.
Be at the end of your rope
احساس ناامیدی و ناراحتی بسیار شدید
.Sounds like you are at the end of your rope
به نظر می رسد که شما احساس ناامیدی و ناراحتی بسیار شدید میکنید.
Grief-stricken
بسیار غمگین و ناراحت
.After his wife died in a car accident, he was left grief-stricken
.بعد از فوت همسرش در سانحه رانندگی بسیار غمگین و ناراحت شد.
Bite someone’s head off
با احساس خشم جواب کسی را دادن
.I asked him one simple question and he bit my head off
یه سوال ساده ازش پرسیدم سرم رو گاز گرفت.
Black mood
عصبانی و افسرده بودن، خشم و ناراحتی
.She’s scared to ask for the weekend trip as her mother is in a black mood today
او از درخواست سفر آخر هفته می ترسد زیرا مادرش امروزعصبانی و افسرده است
Drive up the wall
اذیت کننده و خشمگین کننده
.His tuneless singing and drumming on the table drive me up to the wall
آواز بی لحن و طبل زدن او روی میز مرا اذیت میکند
Have / get / feel / butterflies in your stomach
استرس و ترس داشتن قبل از انجام کاری
.The bride had butterflies in her stomach as she got ready to walk down the aisle
عروس در حالی که آماده می شد تا از راهرو راه برود،استرس داشت.
Afraid of your own shadow
بسیار ترسو، احساس ترس شدید
.Sometimes the people who to be the most confident are actually afraid of their own shadows
گاهی اوقات افرادی که بیشترین اعتماد به نفس را دارند در واقع بسیار ترسو هستند.
Petrified of
احساس ترس شدید و ناتوانی در عکس العمل
!The thought of us residing in utter blindness petrified me
!فکر اینکه ما در کوری مطلق زندگی می کنیم به من احساس ترس شدید داد.
Feel out of it
احساس گیجی و سردرگمی
.He just woke up from a night of heavy drinking and felt so out of it
او فقط از یک شب از شدت نوشیدن زیاد بیدار شد واحساس گیجی و سردرگمی کرد
Puzzle over
متمرکز شدن و به فکر فرو رفتن
.They puzzled over the question for quite a while
آنها مدتی در مورد این سؤال متحیر بودند
feeling (noun) | حس، احساس |
feel (verb) | احساس کردن |
hunger (noun) | گرسنگی |
to be hungry (verb) | گرسنه بودن |
thirst (noun) | تشنگی |
thirsty (adjective) | تشنه |
sleepiness (noun) | خواب آلودگی |
to feel sleepy (verb) | حس خواب آلودگی داشتن |
tiredness (noun) | خستگی |
tired (adjective) | خسته |
to get tired (verb) | خسته شدن |
mood (noun) | حس و حال، مود |
boredom (noun) | کسالت، بی حوصلگی |
to be bored (verb) | حوصله سر رفتن |
seclusion (noun) | انزوا |
to seclude oneself | گوشه نشینی گزیدن |
to worry (make anxious) (verb) | باعث نگرانی کسی شدن |
to be worried (verb) | نگران بودن |
anxiety (noun) | نگرانی |
preoccupied (adjective) | پرمشغله، دارای فکر درگیر |
to be nervous (verb) | عصبی بودن |
to panic (verb) | وحشت کردن |
hope (noun) | امید |
to hope (verb) | امید داشتن |
certainty (noun) | اطمینان |
certain, sure (adjective) | مطمئن |
uncertainty (noun) | عدم اطمینان |
uncertain (adjective) | نامطمئن |
drunk (adjective) | مست |
sober (adjective) | پاک (الکل و …) |
weak (adjective) | ضعیف |
happy (adjective) | خوشحال |
to scare (verb) | ترساندن |
fury (madness), rage (noun) | خشم شدید |
depression (noun) | افسردگی |
discomfort (noun) | ناراحتی (راحت نبودن) |
comfort (noun) | راحتی |
to regret (verb) | پشیمان/متاسف بودن، حسرت خوردن |
bad luck (adjective + noun) | شانس بد |
sadness (noun) | ناراحتی |
shame (remorse) | حسرت و پشیمانی |
gladness (noun) | خوشحالی |
enthusiasm, zeal (noun) | اشتیاق |
enthusiast (noun) | هواخواه و مشتاق یک موضوع |
to show enthusiasm (verb) | اشتیاق نشان دادن |
character (noun) | کاراکتر، شخصیت |
character flaw (noun) | نقص شخصیتی |
mind (noun) | ذهن |
reason (noun) | دلیل |
conscience (noun) | وجدان |
habit (noun) | عادت |
ability (noun) | توانایی |
can (modal verb) | مدال برای توانستن |
patient (adjective) | صبور |
impatient (adjective) | عجول، ناشکیبا |
curious (adjective) | کنجکاو |
curiosity (noun) | کنجکاوی |
modesty (noun) | حجب و حیا، تواضع |
modest (adjective) | فروتن |
immodest (adjective) | گستاخ و بی شرم |
laziness (noun) | تنبلی |
lazy (adjective) | تنبل |
a lazy person (adjective + noun) | یک فرد تنبل |
cunning (adjective) | مکار |
distrust (noun) | بی اعتمادی |
distrustful (adjective) | بی اعتماد |
generosity (noun) | سخاوت |
generous (adjective) | سخاوتمند |
talented (adjective) | با استعداد |
talent (noun) | استعداد |
courageous (adjective) | پر جرات |
courage (noun) | جرات |
honest (adjective) | راستگو |
honesty (noun) | راستگویی، صداقت |
careful (cautious) (adjective) | هوشیار، با دقت |
brave (adjective) | شجاع |
serious (adjective) | جدی |
strict (adjective) | سختگیر |
decisive (adjective) | قاطع |
indecisive (adjective) | مردد |
shy – timid (adjective) | خجالتی |
shyness – timidity (noun) | خجالت |
(self) confidence | اعتماد (به نفس) |
to believe (verb) | باور کردن / باور داشتن |
trusting – naïve (adjective) | زودباور |
sincerely (adverb) | با صداقت / صادقانه |
sincere (adjective) | مخلص / صادق |
sincerity (noun) | اخلاص / صداقت |
open (adjective) | روراست |
calm (adjective) | آرام |
frank (adjective) | رک و راست |
absent-minded (adjective) | سر به هوا |
funny (adjective) | بامزه |
greed (noun) | حرص و طمع |
greedy (adjective) | حریص و طماع |
stingy (adjective) | خسیس |
evil (adjective) | شر و شیطانی |
stubborn (adjective) | لجباز |
unpleasant (adjective) | ناخوشایند |
selfish person (adjective + noun) | فرد خودخواه |
selfish (adjective) | خودخواه |
coward (noun) | بزدل |
cowardly (adjective) | بزدلانه |
pride (noun) | غرور |
proud (adjective) | مغرور |
to be proud (verb) | مغرور بودن |
successful (adjective) | موفق |
unsuccessful (adjective) | ناموفق |
scary (adjective) | ترسناک |
caring (adjective) | دلسوز |
energetic (adjective) | پرانرژی |
meticulous (adjective) | پردقت (تا حدی وسواس گونه) |
diligent (adjective) | پرتلاش |
dumb (adjective) | احمق |
imbecile (noun) | (فرد) احمق |
irritable (adjective) | زودجوش و تحریک پذیر |
enticing (adjective) | وسوسه کننده |
bewitching (adjective) | افسونگر / مسحور کننده |
gloomy (adjective) | ناامید و افسرده کننده |
dedicated (adjective) | متعهد (به کار و …) |
جواب جدول بالا:
IELTS Vocabulary: Word Families ANSWERS
Verb | Noun | Adjective |
To loathe | Loathing | Loathsome |
To adore | Adoration | Adorable |
To irritate | Irritation | Irritated / Irritating |
To confuse | Confusion | Confused / confusing |
به مکالمه زیر توجه کنید.
Hey! How are you feeling today?
سلام. امروز چطوری؟
I am good. Thanks!
خوبم ممنون.
No, how are you, really?
نه٬ واقعا حالت چطوره؟
Well, I am …
خب من ….
لغات مربوط به احساسات منفی در انگلیسی
sad / unhappy | ناراحت |
feel blue | نارحت و افسرده |
feel low / down | ناراحت |
depressed | افسرده |
downhearted | افسرده و غمگین |
angry | عصبانی |
cross | بد خلق و بد عنق |
annoyed | اذیت شده |
irritated | عصبانی و بر انگیخته |
mad | دیوانه عصبانی |
furious | خشمگین |
indignant | بی ادب |
irate | خشمگین |
16 فعلعبارتی برای بیان احساسات در انگلیسی ( phrasal verb)
فعلهای عبارتی اصولا از دوبخش فعل و حرف اضافه تشکیل شدهاند و در مکالمات و انگلیسی پیشرفته بسیارپرکاربرد اند. حال تصور کنید که تنها با یک فعل و حرف اضافه میتوانید رفتارها٬ احساسات و اتفاقات مختلف را بیان کنید.
- Cheer up
معنی: خوشحال کردن خود یا دیگران٬ دلگرمی دادن٬ تشویق کردن
مثال:
Cheer up! You′ll do better next time.
(تصورکنید دوستتان در امتحان ریاضی نمره بدی گرفته است.)
I′m going to take my brother to a basketball game to cheer himself up.
- Lash out at (someone)
معنی: ناگهان عصبانی شدن و داد زدن٬ با عصبانیت و ناگهانی انتقاد کردن
مثال:
My best friend always lashes out at people when she is under a lot of stress.
- Crack up
معنی: ناگهانی با صدای بلند خندیدن و قهقهه زدن (ناگهانی زیرخنده زدن)٬ به جای این عبارت میتوان ازعبارت burst out laughing هم استفاده کرد.
مثال:
The whole class cracked up when the teacher spilled her coffee all over her desk.
بیشتر بخوانید :
بهترین آموزشگاه زبان انگلیسی در تهران
بهترین کلاس آیلتس در غرب تهران
بهترین آموزشگاه زبان در شمال تهران
آموزش آنلاین زبان انگلیسی ، کلاس آنلاین زبان انگلیسی
- Calm down
معنی: آرام شدن درهنگام یا بعد ازعصبانیت
مثال:
I′m staying away from the boss until he calms down.
- Choke up
معنی: این عبارت زمانی استفاده میشود که از شدت ناراحتی وغم قادر به صحبت کردن نیستید. (بغض کردن)
مثال:
He choked up when he started to talk about the last Christmas he spent with his mother.
- Let (someone) down
معنی: کسی را مایوس کردن٬ روی کسی را زمین انداختن
مثال:
I′m really sorry. I know I let you down.
- Grow on (someone)
معنی: کم کم به چیزی علاقهمند شدن
مثال:
At first I did not like opera but it grew on me.
- Bottle up
معنی: احساسات خود را پنهان کردن و نشان ندادن
مثال:
It is not healthy to bottle up your feelings like that.
- Goof off / Goof around
معنی: احمقانه رفتارکردن٬ جدی نبودن
مثال:
Pay attention and stop goofing off.
(تصورکنید این جمله را یک معلم به دانشآموزانش میگوید.)
نحوه ابراز احساسات به زبان انگلیسی
- Lighten up / loosen up
معنی: آسان گرفتن٬ سخت نگرفتن (در زبان عامیانه گاهیاوقات به معنی شل کردن)
مثال:
She really needs to lighten up.
- Stir up
معنی: این عبارت زمانی استفاده میشود که باعث شوید تا کسی احساس بدی پیدا کند.
مثال:
These kinds of questions stir up anxiety.
- Light up
معنی: چشمان (یا صورت) کسی از خوشحالی برق زدن٬ خوشحال شدن از دیدن کسی یا چیزی
مثال:
Her face lights up whenever she sees me.
نکته: بعضی اوقات این عبارت با حرف اضافه with نیز استفاده میشود.
His eyes lit up with delight because of you.
- Tear up
معنی: ناگهان زیرگریه زدن و اشک ریختن بهعلت خوشحالی یا غم
مثال:
He started to tear up when he said goodbye to us.
- Freak out
معنی: شوکزده شدن٬ ناراحت شدن٬ عصبانی شدن و نگران و دستپاچه شدن بخصوص زمانی که کنترل خودتان را ازدست بدهید.
مثال:
He freaked out when he saw the spider.
- Take out on (someone)
معنی: این عبارت زمانی استفاده میشود که حرصتان را به دلایل مختلف مثل خستگی یا استرس سر دیگران خالی میکنید.
مثال:
When she is stressed out, she always takes it out on me.
- Tell off
معنی: کسی را توبیخ کردن
مثال:
If she does it again, he is going to tell her off.
30 اصطلاح برای بیان احساسات درانگلیسی (idiom)
- to have butterflies in your stomach
معنی: احساس اضطراب و نگرانی کردن در رابطه با موضوعی٬ دلشوره داشتن
مثال:
I had terrible butterflies in my stomach when I had to make my first presentation at school.
- to be thrilled to bits
معنی: خیلی خوشحال و ذوقزده بودن
مثال:
I am thrilled to bits to travel to India.
- to lose your temper
معنی: عصبانی شدن و شروع به داد و فریاد کردن
مثال:
I really lost my temper with kids yesterday when they broke my favorite mug.
- to be bored stiff
معنی: این عبارت زمانی استفاده میشود که کسی خیلی (بیش ازحد کسلشده و حوصلهاش سررفته)
مثال:
I went to see that new movie and within 10 minutes I was bored stiff.
- to be on edge
معنی: بیش ازحد نگران و مضطرب بودن برای چیزی
مثال:
She is on edge, she is getting her wisdom tooth removed.
- to keep your calm
معنی: آرامش خود را در مواقع سخت حفظ کردن
مثال:
He kept his calm when his dad was having a heart attack.
- to get cold feet
معنی: نسبت به چیزی دودل شدن٬ تغییرنظروعقیده دادن
مثال:
I do not think I am going to go ahead with the wedding. I got cold feet.
- to break your heart
معنی: قلب کسی را شکاندن
مثال:
It broke my heart when you did not accept my gift.
- a change of heart
معنی: این عبارت زمانی که احساستان نسبت به چیزی تغییرمیکند استفاده میشود.
مثال:
Sara had a change of heart and cancelled her date with Peter.
- to be down in the dumps
معنی: احساس افسردگی و غمگینی کردن
مثال:
I have been down in the dumps for several days and I do not know why.
- to be over the moon
معنی: خیلی خوشحال بودن (در زبان عامیانه به معنی روی آسمانها پرواز کردن)
مثال:
If you just win the lottery, you′ll be over the moon.
- as happy as Larry
معنی: خیلی خوشحال بودن (Larry در انگلیسی یک فرد ناشناخته و بسیار خوشحال است که همه میخواهند مانند او خوشحال باشند.)
مثال:
Meeting was great and now I am happy as Larry.
- a happy camper
معنی: این عبارت هم مانند عبارت بالا به معنی خیلی خوشحال بودن است.(با این تفاوت که از این عبارت میتوان در فرمهای منفی هم استفاده کرد.)
مثال:
I had no idea that I would enjoy my new job so much. I am a very happy camper.
- a heavy heart
معنی: خیلی ناراحت وغمگین بودن (وقتی احساس این را دارید که از ناراحتی چیزی روی قلبتان سنگینی میکند.)
مثال:
With a heavy heart, he spoke at his dad′s funeral.
- to be bummed
معنی: ناامید شدن٬ کمی ناراحت شدن٬ کم انرژی بودن (توجه کنید که این عبارت دلالت بر کمی ناراحت بودن دارد نه خیلی)
مثال:
I was bummed because I had forgotten my friend′s birthday.
- Scare the living daylight out of (someone)
معنی: خیلی ترسیدن٬ کسی را زهره ترک کردن٬ ترساندن کسی٬ زهره ترک کردن کسی (درفارسی کنایه از٬ ازترس سکته کردن)
مثال:
When my brother called me at 3 a.m., it scared the living daylight out of me.
- jump out of my skin
معنی: این عبارت نیز به معنی ترسیدن است اما شدت آن از عبارت بالایی کمتر است.
مثال:
I nearly jumped out of my skin.
- to make (one) want to vomit
معنی: حال کسی را بهم زدن٬ احساس تهوع کردن از چیزی یا کسی
مثال:
This food is gross. It makes me want to vomit.
- to be at the end of (one′s) tether
معنی: عصبانی شدن از دست کسی یا چیزی٬ وقتی تحملتان از دست کسی یا چیزی تمام میشود (این عبارت را در فارسی میتوان به ″دیگه به اینجام رسیده″(درحالیکه دستتان را روی چانهتان گرفتهاید) نیز معنی کرد.)
مثال:
I am at the end of my tether with you.
- to be fed up
معنی: از دست کسی یا چیزی خسته کسل شدن٬ خواستار تغییر
مثال:
I have had a terrible day at work and I feel completely fed up.
- under the weather
معنی: کمی احساس کسالت کردن ( توجه کنید که این عبارت به معنی بیماری شدید نیست)
مثال:
I am feeling a bit under the weather today.
- chilled out
معنی: این عبارت زمانی استفاده میشود که احساس آرامش و ریلکسی کنید.
مثال:
I feel really chilled out after my yoga class.
- beat / bushed
معنی: احساس خستگی شدید بعد ازروز یا کار طولانی و سخت
مثال:
Sorry I cannot do the chores today, I am beat/ bushed.
- on pins and needles
معنی: احساس نگرانی و بدی داشتن
مثال:
The movie was so suspenseful, I was on pins and needles.
- on cloud nine
معنی: بسیار خوشحال و شاد بودن (درزبان عامیانه میتوانیم به ″ازخوشحالی روی ابرها سیر میکرد″ معنی کنیم.
مثال:
When he finally proposed to her, she was on cloud nine.
- to be in black mood
معنی: پرخاشگر و عصبانی بودن٬ تا حدی افسرده و ناراحت بودن
مثال:
She is scared to ask for the weekend trip as her mother is in the black mood today.
- drive someone up to the wall
معنی: کسی را دیوانه و عصبانی کردن (drive someone crazyبا این عبارت نیز هم معنی است)
مثال:
His toneless singing and drumming on the table drive me up to the wall.
- flying high/ pumped up
معنی: خیلی خوشحال و ذوقزده بودن
مثال:
He pumped up for his first salary.
She is flying high after the successful interview.
- to be in a fool′s paradise
معنی: خود را گول زدن٬ خوشحال بودن با نادیده گرفتن مشکلات
مثال:
You must be in a fool′s paradise if you think that it will rain at the time of such hot summer.
- puzzle over
معنی: به موضوع یا مسالهای فکرکردن و تلاش برای درک کردن آن
مثال:
They puzzled over a question for quite a while.
سوالات متداول لغات و عبارات مربوط به بیان احساسات در انگلیسی
برای یادگیری لغات و عبارات مربوط به احساسات در انگلیسی، میتوانید از روشهای مختلفی استفاده کنید. برخی از روشهای موثر عبارتند از:
خواندن کتابها، مقالات و فیلمها به زبان انگلیسی: این روش به شما کمک میکند تا با طیف گستردهای از احساسات و نحوه بیان آنها در زبان انگلیسی آشنا شوید.
تمرین کردن: هرچه بیشتر از لغات و عبارات مربوط به احساسات استفاده کنید، بهتر آنها را یاد میگیرید. سعی کنید در مکالمات روزانه خود از این لغات و عبارات استفاده کنید.
استفاده از ابزارهای کمکی: ابزارهای مختلفی مانند اپلیکیشنهای یادگیری زبان و وبسایتها وجود دارند که میتوانند به شما در یادگیری لغات و عبارات مربوط به احساسات کمک کنند.
برای بیان موثر احساسات خود، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
از لغات و عبارات دقیق استفاده کنید: هر احساسی طیف گستردهای از لغات و عبارات را دارد. سعی کنید از لغات و عباراتی استفاده کنید که دقیقا احساس شما را بیان میکنند.
از لحن و بدن زبانی مناسب استفاده کنید: لحن و بدن زبانی شما میتواند بر نحوه درک احساسات شما توسط دیگران تأثیر بگذارد. سعی کنید از لحنی قاطع و مطمئن استفاده کنید و از زبان بدنی باز و دوستانه استفاده کنید.
از توضیحات اضافی استفاده کنید: اگر احساس خود را به طور واضح بیان نمیکنید، میتوانید از توضیحات اضافی برای کمک به دیگران در درک احساس شما استفاده کنید. به عنوان مثال، میتوانید بگویید “من خوشحالم زیرا امروز روز خوبی را سپری کردم.”
برای استفاده از لغات و عبارات مربوط به احساسات در مکالمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
از لغات و عبارات مربوط به احساسات در پاسخ به سوالات استفاده کنید: اگر کسی از شما بپرسد “حالت چطوره؟”، میتوانید از لغات و عبارات مربوط به احساسات برای پاسخ دادن به این سوال استفاده کنید.
از لغات و عبارات مربوط به احساسات برای بیان واکنش خود به آنچه میشنوید یا میبینید استفاده کنید: اگر چیزی را میشنوید یا میبینید که باعث میشود احساس خاصی داشته باشید، میتوانید از لغات و عبارات مربوط به احساسات برای بیان واکنش خود استفاده کنید.
از لغات و عبارات مربوط به احساسات برای ابراز همدلی با دیگران استفاده کنید: اگر کسی احساس بدی دارد، میتوانید از لغات و عبارات مربوط به احساسات برای ابراز همدلی با او استفاده کنید.
لغات مربوط به احساسات مثبت: happy, delighted, overjoyed, thrilled, ecstatic, over the moon
لغات مربوط به احساسات منفی: sad, unhappy, sorrowful, depressed, downcast, dejected
عبارات مربوط به احساسات: I feel (emotion), I’m (emotion), I’m feeling (emotion), I’m in a (emotion) mood, I’m feeling (emotion) about (something)
سوالاتی برای پرسیدن از احساسات دیگران: How are you feeling?, How are you doing?, How are you today?, How’s it going?