20% تخفیف شب یلدا 🍉🍉🍉 رادتایم – تو فقط نیت کن بقیش با ما 

the brothers karamazov

brothers karamazov pdf

رمان برادران کارامازوف the brothers karamazov

برادران کارامازوف رمانی از فیودور داستایفسکی ، نویسنده روسی ، است که نخستین بار در سال 1880 منتشر شد. این کتاب آخرین و بزرگترین رمان داستایفسکی است و به عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات جهان شناخته می شود.

داستان در روسیه در اواخر قرن نوزدهم می گذرد و به زندگی چهار برادر کارامازوف می پردازد: میتیا ، ایوان ، آلیوشا و اسمردیاکوف. پدرشان ، فئودور کارامازوف ، مردی بی بندوبار و بی احساس است که فرزندانش را با خشونت و بی توجهی بزرگ می کند.

پس از اینکه فئودور کارامازوف به قتل می رسد ، میتیا ، پسر بزرگش ، به اتهام قتل متهم می شود. ایوان ، پسر دوم ، با وجود بی گناهی میتیا ، از او دور می شود و شروع به تردید در وجود خدا می کند. آلیوشا ، پسر سوم ، یک روحانی جوان است که سعی می کند بین میتیا و ایوان و همچنین پدرش صلح برقرار کند. اسمردیاکوف ، پسر نامشروع فئودور کارامازوف ، در نهایت به قتل اعتراف می کند ، اما قبل از اینکه بتواند مجازات شود ، خودکشی می کند.

دانلود رایگان کتاب برادران کارامازوف pdf

brothers karamazov pdf

برادران کارامازوف یک رمان پیچیده و چند لایه است که به موضوعاتی مانند خداشناسی ، اخلاق ، خانواده و جامعه می پردازد. داستایفسکی در این رمان به بررسی پیچیدگی های روح انسانی می پردازد و سوالات عمیقی درباره معنای زندگی و مرگ مطرح می کند.

شخصیت های اصلی رمان عبارتند از:

  • میتیا کارامازوف: پسر بزرگ فئودور کارامازوف ، یک مرد پرشور و احساساتی است که به دنبال ثروت و قدرت است.میتیا کارامازوف
  • ایوان کارامازوف: پسر دوم فئودور کارامازوف ، یک مرد روشنفکر و باهوش است که با وجود اعتقادات مذهبی خود ، به تردید در وجود خدا می پردازد.ایوان کارامازوف
  • آلیوشا کارامازوف: پسر سوم فئودور کارامازوف ، یک روحانی جوان است که سعی می کند بین میتیا و ایوان و همچنین پدرش صلح برقرار کندآلیوشا کارامازوف
  • اسمردیاکوف: پسر نامشروع فئودور کارامازوف ، یک مرد پست و شرور است که در نهایت به قتل فئودور کارامازوف اعتراف می کند.اسمردیاکوف
رمان برادران کارامازوف the brothers karamazov
رمان برادران کارامازوف the brothers karamazov

رمان برادران کارامازوف به عنوان یکی از مهمترین آثار ادبیات جهان شناخته می شود. این رمان به بررسی پیچیدگی های روح انسانی می پردازد و سوالات عمیقی درباره معنای زندگی و مرگ مطرح می کند.

شرح و توضیحات کتاب رمان  The Brothers Karamazov(برادران کارامازوف)

اثرفیودور داستایفسکی :

برادران کارامازوف رمانی پرشور و فلسفی است که اتفاقاتش در قرن نوزدهم در روسیه رخ میدهد و بحثهای عمیقی درباره ی اصول اخلاقی، اراده و اختیار در آن مطرح میشوند. این رمان که در سال 1880 ، درست 2 ماه پیش از مرگ داستایفسکی تمام شد.

برادران کارامازوف، آخرین رمان کامل فیودور داستایفسکی، یک شاهکار ادبی است که به عنوان یکی از بزرگترین رمان‌های تاریخ ادبیات روسیه و جهان شناخته می‌شود. این رمان داستان چهار برادر به نام‌های میتیا، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکوف است که در شهر خیالی کازانسک روسیه زندگی می‌کنند.

داستان با قتل پدر خانواده، فئودور کارامازوف، آغاز می‌شود. میتیا، پسر بزرگ خانواده، به اتهام قتل پدرش دستگیر و محاکمه می‌شود. ایوان، پسر دوم خانواده، یک روشنفکر متفکر و بی‌خدا است که با مساله وجود خدا و معنای زندگی دست و پنجه نرم می‌کند. آلیوشا، پسر سوم خانواده، یک راهب جوان است که به دنبال معنای زندگی در دین است. اسمردیاکوف، پسر نامشروع خانواده، یک جوان فاسد و بی‌اخلاق است که به نظر می‌رسد انگیزه قتل پدر را داشته باشد.

رمان برادران کارامازوف به موضوعات عمیقی مانند وجود خدا، معنای زندگی، اخلاق، و شر می‌پردازد. این رمان همچنین به بررسی روابط خانوادگی، عشق، و امید می‌پردازد.

داستان رمان در چهار جلد روایت می‌شود. جلد اول داستان زندگی خانواده کارامازوف را پیش از قتل پدر روایت می‌کند. جلد دوم داستان دادگاه میتیا را روایت می‌کند. جلد سوم داستان سفر آلیوشا به مسکو را روایت می‌کند. جلد چهارم پایان داستان را روایت می‌کند.

رمان برادران کارامازوف یکی از تأثیرگذارترین رمان‌های تاریخ ادبیات است. این رمان به زبان‌های بسیاری ترجمه شده و مورد مطالعه و بحث بسیاری از نویسندگان، فیلسوفان، و اندیشمندان قرار گرفته است.

شخصیت‌های اصلی رمان

  • میتیا کارامازوف: پسر بزرگ خانواده، یک مرد جوان جذاب و خوش‌تیپ است که به دلیل قتل پدرش به زندان محکوم می‌شود.
  • ایوان کارامازوف: پسر دوم خانواده، یک روشنفکر متفکر و بی‌خدا است که با مساله وجود خدا و معنای زندگی دست و پنجه نرم می‌کند.
  • آلیوشا کارامازوف: پسر سوم خانواده، یک راهب جوان است که به دنبال معنای زندگی در دین است.
  • اسمردیاکوف: پسر نامشروع خانواده، یک جوان فاسد و بی‌اخلاق است که به نظر می‌رسد انگیزه قتل پدر را داشته باشد.

موضوعات رمان

  • وجود خدا
  • معنای زندگی
  • اخلاق
  • شر
  • روابط خانوادگی
  • عشق
  • امید

نقد و بررسی رمان

رمان برادران کارامازوف به عنوان یکی از بزرگترین رمان‌های تاریخ ادبیات روسیه و جهان شناخته می‌شود. این رمان به موضوعات عمیقی مانند وجود خدا، معنای زندگی، اخلاق، و شر می‌پردازد. رمان همچنین به بررسی روابط خانوادگی، عشق، و امید می‌پردازد.

داستان رمان پیچیده و جذاب است و شخصیت‌های آن به خوبی پردازش شده‌اند. داستایفسکی در این رمان از زبانی پرمحتوا و رسا استفاده می‌کند.

رمان برادران کارامازوف تأثیر زیادی بر نویسندگان، فیلسوفان، و اندیشمندان داشته است. این رمان به زبان‌های بسیاری ترجمه شده و مورد مطالعه و بحث بسیاری از افراد قرار گرفته است.

این کتاب شگفتی اندیشمندان و بزرگواران را برانگیخته و آنها را به کف زدن و آفرین گویی واداشته است.
داستان درباره ی فئودور کارامازوف پیرمرد فاسد و پولدار و پسرانش به نامهای: میتیا، ایوان و آلیوشا و پسر نامشروعش به نام اسمردیاکوف است. هر چهار پسر از پدرشان بیزار هستند؛ میتیا افسری زودرنج است؛ ایوان تحصیلکرده و بدبین و سرد مزاج، و آلیوشا قهرمان داستان است و در صومعه زیر نظر پدر زوسیما با باورهای اورتودکس پرورش یافته، و شخصیتی دوستداشتنی دارد؛ و اسمردیاکوف نوکر خانه است و فاسد و بدقلب. ماجرای خواندنی این کتاب، همزیستی این چهار شخصیت متفاوت، با هم است.

خلاصه داستان

روایت اصلی

فیودور پاولوویچ کارامازوف ملاکی بدنام در یکی از شهرهای کوچک روسیه بود که از دو ازدواج قبلی خود سه پسر داشت: دیمیتری، ایوان و آلیوشا. دیمیتری، فرزند ارشد، پس از درگذشت مادرش، مدتی نزد نوکر خانه، گریگوری و بعد هم توسط اقوام مادرش نگهداری شد. او در جوانی به ارتش پیوسته و فردی ولخرج و بی‌بندوبار شده بود. ایوان و آلیوشا هم تا سنین نوجوانی سرنوشت مشابهی پیدا کردند اما ایوان به دانشگاه رفت و روزنامه‌نگار شد و آلیوشا به صومعه رفت و راهب شد. دیمیتری و ایوان، هر دو برای آلیوشا احترام قائل بودند.

هر سه برادر در جوانی نزد پدر بازگشتند. دیمیتری بر سر ارثیه بر جا مانده از مادرش، با فیودور مرافعه داشت و حتی برگزاری جلسه حل اختلاف در محضر پدر زوسیما، پیر صومعه، نیز به حل مشکل کمکی نکرد. فیودور و دیمیتری هر دو دل به دختری به نام گروشنکا باخته بودند. دیمیتری برای رسیدن به گروشنکا دست از نامزدش، کاترینا شسته بود و فیودور هم یک بسته سه هزار روبلی آماده کرده بود تا در صورتی که به دیدنش بیاید، به او هدیه بدهد. دیمیتری سه هزار روبلی را که کاترینا به او سپرده بود تا به مسکو حواله کند، در یک روز خرج کرد تا دل گروشنکا را به دست آوَرَد. اما از این بابت احساس گناه می‌کرد. دیمیتری تلاش می‌کرد به هر طریق ممکن، سه هزار روبل به دست آورد و به کاترینا برگرداند.یک بار برادرش آلیوشا را مامور کرد که نزد پدرشان برود و از او سه هزار روبل مطالبه کند؛ چون معتقد بود فیودور اخلاقاً به او بدهکار است، اما تقریباً بلافاصله منصرف شد. دیمیتری که به دلیل اختلافش با فیودور در خانه دیگری سکنی گزیده بود، شب‌ها نزدیکی خانه فیودور کشیک می‌کشید تا مبادا گروشنکا به دیدن پدرش برود. حتی یک بار به خیال این که گروشنکا به آنجا رفته‌است، با عصبانیت وارد خانه شد و فیودور را به سختی کتک زد.

اسمردیاکف، دیگر خدمتکار خانه، که از بچگی تحت سرپرستی گریگوری بزرگ شده بود و گفته می‌شد فرزند نامشروع فیودور است، اما خود فیودور این شایعه را تایید یا تکذیب نکرده بود. فیودور از ترس دیمیتری شب‌ها درِ اتاقش را قفل می‌کرد و تنها به اسمردیاکف آموخته بود که اگر گروشنکا آمد چگونه به‌طور رمزی در بزند تا او در را باز کند. اسمردیاکف (ظاهراً از ترس) این رمز را به دیمیتری لو داده بود. او پیش‌بینی می‌کرد اتفاق‌های ناگواری در حال وقوع است و به همین جهت طی گفتگویی با ایوان، او را ترغیب کرد که فردا به شهر دیگری برود و گفت که خودش هم به دلیل بیماری مزمنی که دارد، احتمالا فردا غش خواهد کرد و برای چند روز در بستر خواهد ماند. ایوان فردای آن روز به مسکو رفت و گروشنکا هم پیامی از نامزد سابق خود دریافت کرد و بی‌خبر به نزد او در یک مسافرخانه در حوالی شهر رفت؛ همان مسافرخانه‌ای که قبلاً دیمیتری در آنجا سه هزار روبل برایش خرج کرده بود.


بیشتر بخوانید :

دانلود رایگان کتاب 504 

بهترین کتاب های آموزش آیلتس 

دانلود مجموعه کتاب New Headway

دانلود رمان ارباب حلقه ها (Lord Of The Rings)

دانلود رایگان کتاب های Top Notch +ویرایش سوم

دانلود داستان های Family and Friends | کتاب داستان Family and Friends

دانلود کتاب های Speakout

دانلود کتاب های Taxi


شب که شد، دیمیتری با مراجعه به خانه گروشنکا، نشانی از او نیافت و با این خیال که نزد پدرش رفته‌است، با عصبانیت راهی خانه فیودور شد و از لای بوته‌ها به پنجره اتاق فیودور نگاه کرد تا ببیند گروشنکا آنجاست یا نه. حتی ضربه رمزی را به پنجره زد تا واکنش فیودور را ببیند و اطمینان پیدا کند که گروشنکا آنجا نیست. در همین هنگام، گریگوری از خواب بیدار شد و با دیدن دیمیتری، با او درگیر شد. دیمیتری او را مضروب کرد، با وضعی آشفته و لباس‌های خونین به خانه گروشنکا برگشت، مستخدم را مجبور کرد به او بگوید گروشنکا کجاست و او بلافاصله عازم اقامتگاه گروشنکا شد. او تصور می‌کرد گریگوری در درگیری با او کشته شده‌است و به همین دلیل قصد داشت نزد گروشنکا برود، دل او را به دست آورد و سپس خودکشی کند اما پلیس، قبل از این که او فرصت خودکشی پیدا کند، او را به اتهام قتل فیودور بازداشت کرد. در جریان برگزاری دادگاه، او قتل پدر و دزدیدن سه هزار روبلی را که فیودور برای گروشنکا آماده کرده بود، انکار کرد. ایوان با مراجعه به اسمردیاکف دریافت که قاتل پدرش اسمردیاکف بوده‌است. او حتی سه هزار روبل دزدیده شده را از اسمردیاکف پس گرفت اما قبل از این که بتواند اعترافی رسمی از او بگیرد، اسمردیاکف خودکشی کرد. اسمردیاکف معتقد بود که ایوان با عزیمت به مسکو، به صورت غیرمستقیم به او دستور داده بود که پدرش را بکشد و این مساله ایوان را با عذاب وجدان مواجه کرد؛ به طوری که در دادگاه سعی کرد اعتراف کند قاتل، خودش بوده است اما به دلیل تب مغزی نتوانست شهادت خود را کامل کند و از حال رفت. دیمیتری در دادگاه به تبعید به سیبری محکوم شد و برادرانش، ایوان و الکسی، در صدد فراری دادن او و گروشنکا به آمریکا برآمدند.

روایت مفتش اعظم

«مفتش اعظم» داستانی است که در قالب شعری که ایوان در یکی از دیدارهایش با آلیوشا برای او می‌خواند، روایت می‌شود. این شعر، یکی از فصل‌های کتاب را در بر می‌گیرد و بیانی متفاوت از به صلیب کشیدن مسیح را تصویر می‌کند. داستان در سدهٔ پانزدهم میلادی و در زمان رواج تفتیش عقاید و سوزاندن مشرکان روایت می‌شود. مسیح، دیگر بار در شهر سویل در اسپانیا ظهور می‌کند، مردم او را به جا می‌آورند. او از میان جمعیت عبور می‌کند، نابینایی را شفا می‌دهد، دختربچه مرده‌ای را زنده می‌کند. مفتش اعظم، که پیرمردی نود ساله است، به نگهبانان دستور می‌دهد تا او را دستگیر کنند و به زندان بیندازند. شب هنگام، مفتش به دیدار مسیح می‌رود و با او مونولوگی برقرار می‌کند. مفتش به مسیح می‌گوید: «حق نداری بر آنچه تاکنون گفته‌ای چیزی بیفزایی»، «ما به موعظه تو نیازی نداریم» و درنهایت «من تو را محکوم خواهم کرد و مانند منفورترین مرتد تو را خواهم سوزاند و خودت خواهی دید همین مردمی که امروز به پاهای تو بوسه می‌زدند، چگونه فردا هیزم به آتشت خواهند افکند…»

عناصر داستان

درونمایه

مثل بیشتر آثار داستایفسکی، برادران کارامازوف، یک رمان جنایی است که مانند داستان‌های جنایی امروزی سرشار از شگفتی و تعلیق است. این رمان به گفته مهرجویی، متاثر از داستان قتل پدر داستایفسکی است؛ با این تفاوت که پدر داستایفسکی را سرف‌ها کشتند اما فیودور کارامازوف را پسرانش کشتند. پیرامون پی‌رنگ اصلی، تعداد زیادی پی‌رنگ فرعی وجود دارد که خرده‌روایت‌های داستان را نشان می‌دهند. خودِ داستایفسکی، پرسش محوری کتاب را مساله وجود یا عدم وجود خداوند و خیر و شر در عالم دانسته‌است.به گفته امیر نصری، استاد دانشگاه، برادران کارامازوف بیش از هر اثر دیگری از داستایفسکی به آری‌گویی به زندگی و مفهوم رنج پرداخته‌است و جنبه‌های متکثر زندگی را، از غریزه جنسی گرفته تا معنویت، بازنمایی کرده‌است.جوزف فرانک به نمود سه موضوع اصلیِ برآمده از زندگی شخصی داستایفسکی در برادران کارامازوف اشاره کرده‌است: خانواده و فرزندان، حق و عدالت و تفکر مذهبی.

پی‌رنگ

دیمیتری کارامازوف و پدرش، فیودور، در رسیدن به دختری به نام گروشنکا با هم رقیب عشقی‌ بودند. فیودور را اسمردیاکف فرزند نامشروعش به قتل رساند در حالی که فرزند دیگرش ایوان او را تحریک کرده‌ بود. اما قراین و شواهد نشان می‌داد قاتل، دیمیتری بوده‌است و دیمیتری به همین سبب محاکمه و محکوم شد.

شخصیت‌پردازی

هرچند آلکسی فیودورویچ را قهرمان رمان خود می‌دانم اما خود بیش از همه می‌دانم که به هیچ روی آدم بزرگی نیست… درواقع، او گونه‌ای عامل است؛ عاملی مبهم و تعریف‌ناشده… با این همه یک چیز در این میان تا اندازه‌ای مسلم می‌نماید: او آدمی غریب و ناهمرنگ است.

از مقدمه داستایفسکی بر برادران کارامازوف 

شخصیت‌های اصلی داستان، پنج نفرند؛ فیودور پاولوویچ کارامازوف و چهار فرزندش: دیمیتری، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکف (که فرزند نامشروع فیودور است). بر اساس آنچه سول مورسون، نویسنده مدخل فیودور داستایفسکی در دانشنامه بریتانیکا نوشته‌است، از بین شخصیت‌های داستان، راوی در تلاش است که آلیوشا را یک قهرمان نشان بدهد اما بیشتر خوانندگان، به شخصیت ایوان علاقه‌مند می‌شوند. هر یک از چهار برادر، وجهی از شخصیت پدر را بیان می‌کنند.

  • فیودور: پدر فاسق و شروری است که همه چیز را به سخره می‌گیرد و از هر فرصتی استفاده می‌کند تا با مسخرگی‌هایش دیگران را بیازارد. او پسرانش را در خردسالی رها کرد؛ چون وجود آنها را از یاد برد.
  • دیمیتری: فرزند ارشد فیودور و مردی پرشور است که بر سر زنی شیطانی به نام گروشنکا با پدر رقابت می‌کند و حاضر است به خاطر پیروزی در این عشق هر کاری بکند؛ حتی قتل. او با این که پدرش را نکشته بود اما از آنجا که آرزوی مرگ پدر را داشت، محکومیت خود را پذیرفت، با این امید که رنج کشیدن، احساس گناهش را پاک و او را تطهیر کند.
  • ایوان: ایوان به خدا ایمان ندارد اما تمنای آن را در دل دارد که این تضاد در ذهن او را آشفته کرده‌است. او پس از کشته شدن پدرش، در اثر فشار تناقضات ذهنی و منطقی خود، به ورطه جنون می‌غلتد. سول مورسون و کریم مجتهدی شخصیت و دیدگاه‌های ایوان و راسکولنیکف (شخصیت اصلی رمان جنایت و مکافات) را شبیه می‌دانند. نفیسی معتقد است ذهن ایوان گرفتار شکاکیت شده‌است و نمایانگر ذهنِ خودِ داستایفسکی، دست کم در دوره‌ای از زندگانی، است.سیمونز نیز ایوان را آخرین شخصیت «دوچهره» از سلسله شخصیت‌های دوچهره داستایفسکی می‌شمارد که از نظر فکری و معنوی مغرور است و دچار کشمکشی درونی برای رسیدن به خداست؛ همان کشمکشی که خودِ داستایفسکی دچارش بود. ایده ایوان مبنی بر این که «اگر جاودانگی روح وجود نداشته باشد، همه چیز مجاز است»، سراسر داستان را به گفتگویی پرتنش در نفی یا تایید آن کشانده‌است.
  • آلیوشا: فرزند کوچک فیودور است که تحت تاثیر پیر دیر، پدر زوسیما قرار دارد و سعی می‌کند عشق حقیقی مسیحی را به کار ببندد.آلیوشا «برادر خوبه» است و شخصیتی مسیح‌گونه داردو همیشه در پی نجات دیگران و کمک به آنهاست. نفیسی به نظراتی اشاره می‌کند که آلیوشا را انعکاسی از شخصیت سولویوف می‌دانند که فردی ملایم و مهربان بود. کریم مجتهدی شخصیت او را شبیه به شخصیت میشکین در رمان ابله دانسته‌است.
  • اسمردیاکف: فرزند نامشروع فیودور و یک کلفت است که مادرش را در بدو تولد از دست داده‌است و در خانه به عنوان نوکر مشغول کار است. او با نقصی جسمی متولد شده و اخلاقاً نیز بی‌بندوبار و کلبی مسلک است.او روح خود را به شیطان فروخته و شر مطلق را برگزیده‌است.او برخلاف بقیه شخصیت‌های داستان هیچ‌گونه تردید و دودلی ندارد و کارش را دقیق و ماهرانه انجام می‌دهد. او با طراحی و اجرای نقشه قتل فیودور، سعی کرد قدرت و هوش خود را به اثبات برساند و با خودکشی، اراده شکست‌ناپذیرش را نشان دهد. هدف او صدمه زدن به دیمیتری یا انجام خواسته باطنی ایوان نبود؛ بلکه می‌خواست برتری خویش و تسلطش را بر سرنوشت اثبات کند، که در نظر کریمی مجتهدی، در تحقق این هدف کاملاً موفق بود.
کلاس حضوری آموزش زبان
کلاس حضوری آموزش زبان

مهمترین وجه شخصیت پدر، شهوت‌پرستی است که این خصلت را به فرزندانش هم منتقل کرده‌است. این خصلت، دیمیتری را به تباهی می‌کشاند و دومین محرک و انگیزه ایوان محسوب می‌شود و حتی در آلیوشا هم خود را می‌نمایاند. در داستان از دیمیتری نقل می‌شود که «کارامازوف‌ها همه فیلسوفند و غریزه حیوانی در آنها دائماً در نبرد با وجه اخلاقی و سرشتشان است.»

کریم مجتهدی معتقد است که شخصیت سه برادر (دیمیتری، ایوان و آلیوشا) بیان کننده سه جنبه از زندگی فکری و روحی نویسنده است؛ دیمیتری جنبه رمانتیک داستایفسکی را نمایان می‌کند که در نهایت به بن‌بست می‌رسد، ایوان یادآور روزهایی است که داستایفسکی در پی در هم آمیختن مسیحیت و سوسیالیسم بود و سوسیالیسم را مسیحیتی جدید در عصر خود می‌دانست و آلیوشا مظهر اعتقاد داستایفسکی به بازگشت خویشتنِ روسی؛ یعنی مسیحیت ارتودکس است.

تاثیرپذیری

به گفته ویکتور تراس، نویسنده کتاب تاریخ ادبیات روس، برادران کارامازوف وجوه متناظری با آثار شکسپیر دارد که خود داستایفسکی به آن واقف بود؛ چنان که در این رمان از شخصیت‌های آثار شکسپیر مانند اوفلیا، اتلو و هملت نام برده شده‌است. داستایفسکی منتقد سرسخت ولتر بود و شخصیت‌های مختلف این رمان نیز به ولتر اشاراتی دارند؛ چنان که فیودور کارامازوف در داستان مضحکی، به او اشاره دارد. تراس این اشارات غیرمستقیم را واکنش داستایفسکی به نهضت روشنگری می‌داند.[ر] همچنین دیدگاه ایوان با ولتر همدلانه است. نویسنده دیگر مورد علاقه داستایفسکی که به نظر می‌رسد الهام‌بخش او در این رمان بوده، ویکتور هوگو است. جولیان کانلی شخصیت پدر زوسیما را برگرفته از شخصیت اسقف میربل در بینوایان و داستان «مفتش اعظم» را شبیه به آخرین روز یک محکوم می‌داند. به گفته رابین میلر،[ژ] داستایفسکی گزاره‌های اخلاقی روسو و بالزاک را گرفته و به آنها ماهیتی متافیزیکی داده‌است. به گفته تراس، داستایفسکی شخصیت فیودور را از یک شخصیت لوده سال‌خورده در نمایش‌نامه راهزنان شیلر اقتباس کرده‌است. در روایت «مفتش اعظم» نیز از قول مفتش توصیه‌هایی از قبیل «دست‌شُستن از آزادی و رها شدن از بار مسئولیت و گناه» صورت می‌گیرد که در نمایش‌نامه دن کارلوس شیلر ارائه شده‌است. همچنین در بین نویسندگان روس، تاثیر پوشکین و گوگول بر داستایفسکی قابل ملاحظه است. علاوه بر این‌ها، تاثیر کتاب مقدس و تلاش داستایفسکی برای ترجمه آموزه‌های آن قابل توجه است.

اهمیت

داستایفسکی برای نوشتن این رمان وقت و انرژی زیادی صرف کرد تا بتواند ارج و شهرت سابق خود به عنوان یک نویسنده را دوباره به دست آورد؛ چنان که در نامه‌ای به تاریخ ۱۳ اوت ۱۸۷۹ به آنا، همسرش نوشت: «این روزها، بارِ کارامازوف‌ها بر دوشم سنگینی می‌کند. باید تمامش کنم. همچون جواهرساز، استادانه صیقلش دهم. اما کاری است به غایت دشوار و خطیر و نیروی زیادی از من طلب می‌کند.»[۶۷]

نویسنده بریتانیایی سامرست موآم این کتاب را در فهرست ده رمان برتر جهان قرار داده است.مهرجویی از این کتاب با عنوان مهمترین اثر داستایفسکی و یکی از برجسته‌ترین آثار ادبی جهان یاد می‌کند که برآیندی از همه تفکرات، ایده‌ها و شخصیت‌های رمان‌های قبلی را در خود جمع کرده‌است. او دیالوگ آلیوشا و ایوان در کافه را «جلوه راستین اندیشه داستایفسکی» می‌داند.در این فصل از کتاب، یکی از دو برادر از لزوم کشتن مسیح و دروغی که او و بشریت را فراگرفته‌است، حرف می‌زند و دیگری از نجات روح و رستگاری در اثر ایمان به مسیح.سول مورسون نیز معتقد است این فصل از کتاب (عصیان) به همراه دو فصل «مفتش اعظم» و «شیطان؛ بختک ایوان فیودورویچ» را می‌توان در زمره درخشان‌ترین صفحات ادبی جهان برشمرد. شیطانی که به دیدار ایوان می‌آید نه بزرگ است و نه اهریمنی؛ بلکه کوچک و مبتذل است و نمادی است از پیش پا افتاده بودن شر در جهان. به گفته مورسون، تصویر شیطان کوچک، تاثیر زیادی بر اندیشه و ادبیات قرن بیستم داشته‌است. نفیسی نیز عالی‌ترین صفحات خلق‌شده در ادبیات روسیه را در همین کتاب دانسته‌است.

رابرت بِرد برادران کارامازوف را مهم‌ترین عرضه‌داشتِ کیش ارتودکس به جهانیان و حتی خود روسیه شمرده‌است که از پویش داستایفسکی در باب فرهنگ دینی روسیه حاصل شده‌است. برد معتقد است که محوریت این اثر، مشروعیت بخشیدن به نهاد «پیر دیر» در کلیسای ارتودکس بود تا بتواند وجهه عمومی این مذهب را در روسیه و سراسر دنیا بهبود بخشد. داستایفسکی پیر دیر را شخصیتی می‌دانست که می‌توانست به مسیحیت ارتودکس نفس تازه‌ای بدهد و آن را از «فلجی» که «سال‌هاست گریبانگیرش شده‌است» برهاند. به همین جهت شخصیت پدر زوسیما در داستان به عنوان پیر دیر معرفی می‌شود و داستایفسکی در توصیف جایگاه او می‌نویسد: «پیر دیر کسی است که جان و اراده مرید را به جان و اراده خود پیوند می‌زند. شخص سالک، پس از انتخاب، از اراده خودش چشم می‌پوشد و تسلیم او می‌کند، در تسلیم و وارستگی کامل.»

داستایفسکی در این کتاب، علاوه بر روایت کردن داستان، سیری از تحول افکارش را نیز ارائه کرده‌است؛ تقابل دو نسل متوالی از پدران و پسران که در جوان خام به آن پرداخته بود، تقابل میان معتقدان و منکران دین که در جن‌زدگان مورد بحث بود و بحث‌ها و تقابل‌های میان دو رقیب عشقی که در ابله منعکس شده بود، همه از نو در این کتاب سوژه داستایفسکی قرار گرفتند و او نگاهی دوباره و با نگاه و شیوه‌ای جدیدتر به این موضوعات پرداخت.

آموزش زبان در شرکت ها
آموزش زبان در شرکت ها

نقد و تحلیل

نقد ادبی

سعید نفیسی می‌گوید که در آثار داستایفسکی، از جمله برادران کارامازوف، مناظر طبیعی کم است و رویدادها در شهرها و خانه‌ها و اتاق‌ها اتفاق می‌افتند و نویسنده نیز در توصیف آنها زحمت چندانی به خود نمی‌دهد. در مقابل، آنچه برای داستایفسکی اهمیت دارد، روح شخصیت‌های داستان است که حتی وقتی ارتباطی به پیشبرد روایت داستان ندارد، موبه‌مو و دقیق توصیف می‌شود و نویسنده گام‌به‌گام با آنها همراهی می‌کند.کریم مجتهدی معتقد است که داستان برادران کارامازوف، نسبت به نخستین رمان بلند داستایفسکی، یعنی جنایت و مکافات، از انسجام کمتری برخوردار است. در مقابل، نقطه قوت آن را شخصیت‌پردازی و تحلیل‌های عمیق روان‌شناسی عنوان می‌کند.

اوژن‌ملکیور دووگوئه، منتقد فرانسوی قرن هجدهم، گفتگوهای طولانی شخصیت‌های رمان را خودنمایی انبوهی از چهره‌های مبهم و پرحرفی می‌داند که دائماً در روح دیگران حفاری می‌کنند.

نقد فلسفی

داستایفسکی در برادران کارامازوف، به موضوعات الهیاتی و فلسفی مورد علاقه‌اش پرداخته‌است؛ سرمنشأ شر، طبیعت آزادی و گرایش به ایمان.سیمونز اندیشه محوری رمان را «جستجوی خدا» و «جستجوی ایمان» می‌داند که در سرتاسر اثر جریان دارد. سیمونز معتقد است که داستایفسکی تمام معنایی را که زندگی برای او داشت، در شخصیت‌های این رمان منعکس کرده‌است. مهرجویی می‌گوید که او در این کتاب دستگاه خلقت را بازسازی کرده‌است و در جایگاه انسان-خدا، کائنات را در دادگاه به محاکمه می‌‌کشد. فرشتگان و شیطان‌ها در هیئت انسان (آلیوشا، ایوان، دیمیتری، اسمردیاکف، گروشنکا، کاترینا و دیگران) و نیز خود آفریننده (داستایفسکی) در جایگاه متهمان قرار می‌گیرند تا بتوان دریافت سرمنشأ حق‌کشی‌ها و نابسامانی‌ها و آدم‌کشی‌ها کجاست. وی معتقد است که اگر از دور به کتاب بنگریم، داستانی خواهیم یافت با این پرسش که «چه کسی پدر را کشت؟» اما اگر موشکافانه‌تر بنگریم، پرسش اصلی کتاب این است که: «چه کسی خدا را کشت؟» و پاسخ این است که همه انسان‌ها در کشتن خدا نقش داشته‌اند. حتی آلیوشا که راه ایمان به خدا را در پیش گرفته‌است، باز هم از جنس «کارامازوف»هاست و او هم دچار شک و تزلزل می‌شود.

ویکتور تراس به تناقض‌های معرفت‌شناختی بنیادینی اشاره دارد که عقل انسان، یا به تعبیر ایوان کارامازوف «عقل اقلیدسی» قادر به حل آنها نیست. از سوی دیگر؛ داستایفسکی بر اساس تعالیم سنتی مذهب ارتودکس، که در سال‌های پایانی عمر به آنها معتقد بود، انسان دارای عقل الوهی یا عقل کلی نیز هست و موضوع اصلی برادران کارامازوف، مواجهه عقل کلی یا مسیحی با عقل جزئی یا اقلیدسی است؛ چنان که زوسیما و آلیوشا مظهر عقل کلی و ایوان مظهر عقل جزئی است و تعامل آنها، تعارض نگرش رئالیستی و نگرش متافیزیکی به جهان را رقم می‌زند.

به عقیده مهرجویی، داستایفسکی با به تصویر کشیدن دادگاه دیمیتری، کل دستگاه قضاوت را به نقد می‌کشد؛ قاضی، دادستان، وکیل مدافع، هیئت منصفه، بازپرس و… همه در درک حقیقت عاجز می‌مانند و وقتی ایوان، تنها کسی که از راز قتل فیودور مطلع است، حقیقت را برملا می‌کند، کسی باور نمی‌کند و همه تصور می‌کنند او عقلش را از دست داده‌است. این تصویر گویای این پرسش است که آیا فقط دیوانگان از حقیقت مطلعند؟

در عین حال، نفیسی داستایفسکی را حامل انجیلی جدید می‌داند که در آن همه انسان‌ها سزاوار عفو قرار می‌گیرند؛ حتی سه مظهر جنایت یعنی بزهکار پشیمان، فرزند عاق‌شده و زن بی‌عفاف. نمود این بخشایش در برادران کارامازوف به خوبی دیده می‌شود که در آن نویسنده، دیمیتری را که محکوم شده‌است دوست می‌دارد و حتی اسمردیاکف را که واقعاً پدرکشی کرده‌است، تقریباً عفو می‌کند.

سول مورسون معتقد است که دو فصل «عصیان» و «مفتش اعظم»حاوی استدلال‌هایی قوی در رد وجود خداست و داستایفسکی این استدلال‌ها را در زمینه‌ای در رد آنها قرار داده‌است تا بتواند از مسیحیت دفاع کند. او این ویژگی را یکی از پارادوکس‌های این اثرِ «عمیقاً مسیحی» داستایفسکی می‌داند.

در بسیاری از رمان‌های روسی قرن نوزدهم، ترکیب کردن زبان روسی با زبان فرانسوی در گفتگوهایی که از شخصیت‌های تحصیل‌کرده داستان بیان می‌شد، امری رایج بود و به داستان، وجهی واقع‌گرایانه می‌بخشید. اما کاربرد زبان روسی در برادران کارامازوف، به عقیده ورون هال، چیزی بیش از این است و وجهی نمادین دارد؛ چنان که شخصیت‌های شیطانی‌تر، از فرانسوی بیشتر استفاده می‌کنند.

نقد روان‌شناختی

برادران کارامازوف عالی‌ترین رمانی است که تاکنون نوشته شده‌است و قطعه «مفتش اعظم» یکی از والاترین دستاوردهای ادبیات جهانی است که ارزش‌گذاری مجدد آن ممکن نیست. همان‌گونه که آشکار است، پدرکشی مهمترین و نخستین جنایت بشر و فرد است. به هر حال، پدرکشی منشاء اصلی حس گناهکاری است.

از مقاله «داستایفسکی و پدرکشی» نوشته زیگموند فروید

نخستین شخصی که تحلیلی روانکاوانه از برادران کارامازوف ارائه کرد، خودِ زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی بود. او در مقاله‌ای با عنوان «داستایفسکی و پدرکشی» با تحلیل انگیزه‌های فرزندان کارامازوف برای پدرکشی و تحلیل روابط داستایفسکی با پدرش، او را واجد انگیزه پدرکشی دانست.

موسوی ثابت، دیمیتری، ایوان و آلیوشا را به سبب ویژگی‌هایشان، به ترتیب انعکاسی از اید، اگو و سوپراگوی فیودور کارامازوف می‌داند.

نقد جامعه‌شناختی

داستایفسکی در کشف و تشریح بیماری‌های روحی تیزبین بود؛ چنان که به گفته نفیسی، از بیماری‌های روحی شخصیت‌های آثار او به منظور مطالعه بیماری‌های روانی استفاده می‌شد. به طور مثال، آلیوشا در کشف نیات دیگران خبره بود و پدر زوسیما رنج عظیمی را در آینده دیمیتری فیودورویچ پیش‌بینی می‌کند و در برابر او زانو می‌زند؛ چون خود را موظف به تسکین دردهای برادران دینی خود می‌داند.

نفیسی، داستایفسکی را مبدع این قانون مطلق در سرشت آدمی می‌شمارد که میل انسان به خبث و بدرفتاری از میلش به خوبی و زیبایی بیشتر است. نفیسی گواه این سخن خود را جمله‌ای از دیمیتری فیودورویچ می‌داند که به گروشنکا می‌گوید: «فسق و فساد را دوست می‌داشتم، حتی رسوایی را که دنباله فسق است، دوست می‌داشتم. خشونت را دوست می‌داشتم.» و گروشنکا در پاسخ می‌گوید: «می‌دانم… درنده‌ای، اما در ضمن، اصیل و نجیب هم هستی.» بر این مبنا، نفیسی داستایفسکی را تنها شارح و مفسر زشتی‌ها و نابکاری‌های زمان خود می‌داند که دیگران آنها را نمی‌دیدند. به عقیده مهرجویی، داستایفسکی در این رمان می‌کوشد با روایت نفرت حاکم بر روابط پدر و فرزندانش، نیهیلیسم موجود در روسیه سدهٔ نوزدهم را نشان دهد.

ایوان در گفتگویش با آلیوشا گفت: «شخص فقط مسئول اعمال خود است، اما مسئول خواسته‌های خود نیست.» با این حال، پس از کشته‌شدن کارامازوف پیر، چون آرزوی مرگ او را داشت، احساس عذاب وجدان کرد. به گفته سول مورسون، داستایفسکی، با بیان این سرگذشت، سعی در توجیه روان‌شناختی یک آموزه مسیحی دارد؛ این که شر، صرفاً به خاطر رفتار و کردار چند جنایتکار به وجود نمی‌آید، بلکه دلیل آن اتمسفر اخلاقی جامعه است که همه مردم با داشتن آرزوهای شیطانی، در به وجود آمدنِ آن سهیمند. نقطه مقابلِ دیدگاه ایوان، دیدگاه پدر زوسیما است که می‌گوید: «همه در قبال همه و برای همه چیز مسئولند.»

آلبر کامو در انسان طاغی با اشاره به پرسش‌های عذاب‌آور رمان برادران کارامازوف، این نظریه را مطرح می‌کند که اعتقاد به عقل در دوران مدرن هرگونه ادراک از ارزش‌ها را از بین برده‌است و دیکتاتورها به همین واسطه توانسته‌اند قدرت را قبضه کنند.

منبع : ویکی پدیا

امتیاز شما به این مقاله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری مقاله در: