1000 کلمه پرکاربرد در زبان انگلیسی
1000 کلمه پرکاربرد در زبان انگلیسی، کلمات پرکاربرد در زبان انگلیسی کلماتی هستند که در مکالمات و نوشته های روزمره به طور مکرر استفاده می شوند. یادگیری این کلمات برای برقراری ارتباط موثر به زبان انگلیسی ضروری است.
جدول محتوا
- 1000 کلمه پرکاربرد در زبان انگلیسی
- چرا باید 400 کلمه رایج انگلیسی را یاد بگیرم؟
- 500 کلمه رایج در زبان انگلیسی (سایت منبع)
- کلمات پر کاربرد انگلیسی با حرف A
- کلمات انگلیسی با حرف B
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف C
- کلمات انگلیسی Nouns با حرف D
- کلمات انگلیسی با حرف E
- کلمات پرکاربرد در انگلیسی با حرف F
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف G
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف H
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف I
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف J
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف K
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف L
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف M
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف N
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف O
- اسامی پرکاربرد در انگلیسی با P
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف Q
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف (R)
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف S
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف T
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف (U)
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف V
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف W
- کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرفY
- سایر کلمات پرکاربرد انگلیسی
- سوالات متداول کلمات پرکاربرد در زبان انگلیسی
برخی از کلمات پرکاربرد در زبان انگلیسی عبارتند از:
- be
- have
- can
- will
- must
- should
- would
- may
این کلمات در بسیاری از جملات انگلیسی استفاده می شوند و دانستن معنا و کاربرد آنها برای برقراری ارتباط موثر ضروری است.
در اینجا چند مثال از کاربرد این کلمات آورده شده است:
- be
- I am a student. (من یک دانشجو هستم.)
- The cat is black. (گربه سیاه است.)
- The book is on the table. (کتاب روی میز است.)
- have
- I have a book. (من یک کتاب دارم.)
- You have a nice car. (تو ماشین خوبی داری.)
- They have a big house. (آنها یک خانه بزرگ دارند.)
- can
- I can speak English. (من می توانم انگلیسی صحبت کنم.)
- You can run fast. (تو می توانی سریع بدوی.)
- She can play the piano. (او می تواند پیانو بنوازد.)
- will
- I will go to school tomorrow. (من فردا به مدرسه خواهم رفت.)
- You will be late for work. (تو دیر برای کار می رسی.)
- They will win the game. (آنها بازی را خواهند برد.)
- must
- I must study for my exam. (من باید برای امتحانم مطالعه کنم.)
- You must do your homework. (تو باید تکالیف خود را انجام دهی.)
- They must pay their taxes. (آنها باید مالیات خود را پرداخت کنند.)
- should
- You should eat your vegetables. (تو باید سبزیجاتت را بخوری.)
- She should go to the doctor. (او باید به دکتر برود.)
- They should save money. (آنها باید پس انداز کنند.)
- would
- I would like to go to the beach. (من دوست دارم به ساحل بروم.)
- You would be happy if you went. (اگر می رفتی خوشحال می شدی.)
- They would help you if they could. (اگر می توانستند به تو کمک می کردند.)
- may
- It may rain tomorrow. (امروز ممکن است باران ببارد.)
- You may be late for work. (تو ممکن است دیر برای کار برسی.)
- They may win the game. (آنها ممکن است بازی را برنده شوند.)
علاوه بر این کلمات، کلمات دیگری نیز وجود دارند که در زبان انگلیسی بسیار پرکاربرد هستند. این کلمات عبارتند از:
- of
- to
- and
- a
- in
- that
- is
- it
یادگیری این کلمات نیز برای برقراری ارتباط موثر به زبان انگلیسی ضروری است.
در اینجا چند نکته برای یادگیری کلمات پرکاربرد در زبان انگلیسی آورده شده است:
- آنها را در جملات مختلف تمرین کنید. بهترین راه برای یادگیری کلمات جدید این است که آنها را در جملات مختلف تمرین کنید. این به شما کمک می کند تا معنا و کاربرد آنها را به خوبی درک کنید.
- از منابع مختلف استفاده کنید. برای یادگیری کلمات پرکاربرد، می توانید از منابع مختلف مانند کتاب های لغت، دیکشنری ها، و وب سایت های آموزشی استفاده کنید.
- از یک برنامه یادگیری زبان استفاده کنید. برنامه های یادگیری زبان می توانند به شما در یادگیری کلمات پرکاربرد کمک کنند. این برنامه ها معمولاً شامل تمرینات و آزمون هایی هستند که به شما کمک می کنند تا کلمات را به خاطر بسپارید.
با یادگیری کلمات پرکاربرد در زبان انگلیسی، می توانید مهارت های ارتباطی خود را به طور قابل توجهی بهبود بخشید.
چرا باید 400 کلمه رایج انگلیسی را یاد بگیرم؟
اگر می خواهید هر چه سریعتر انگلیسی یاد بگیرید و با دیگر انگلیسی زبانان ارتباط برقرار کنید، یادگیری این کلمات به شما کمک می کند تا زبان انگلیسی را بهتر درک کنید.
اسم | فارسی | (English) | فارسی |
---|---|---|---|
the | این | She is the best student. | او بهترین دانشآموز است. |
and | و | John and Mary are friends. | جان و مری دوست هستند. |
of | از | The color of the sky is blue. | رنگ آسمان آبی است. |
to | به | I want to learn new things. | من میخواهم چیزهای جدید یاد بگیرم. |
in | در | There is a cat in the house. | در خانه یک گربه وجود دارد. |
for | برای | This book is for you. | این کتاب برای تو است. |
is | است | The weather is nice today. | آبوهوا امروز خوب است. |
on | روی | The keys are on the table. | کلیدها روی میز است. |
with | با | I went to the movies with my friends. | من با دوستانم به سینما رفتم. |
as | به عنوان | She works as a teacher. | او به عنوان یک معلم کار میکند. |
by | توسط | The letter was written by her. | نامه توسط او نوشته شده بود. |
it | این | It is a beautiful day. | امروز یک روز زیباست. |
at | در | I will meet you at the park. | من با تو در پارک ملاقات میکنم. |
he | او | He is my brother. | او برادر من است. |
that | که | The book that I’m reading is interesting. | کتابی که دارم میخوانم جالب است. |
was | بود | It was a great experience. | این یک تجربه عالی بود. |
are | هستند | They are good friends. | آنها دوستان خوبی هستند. |
with | با | I’m happy with my job. | من با شغف کارم خوشحال هستم. |
his | او | He forgot his keys at home. | او کلیدهایش را در خانه فراموش کرده است. |
they | آنها | They are coming to the party. | آنها به جشن دعوت شدهاند. |
I | من | I love to travel. | من دوست دارم سفر کنم. |
you | تو/شما | Can I help you with something? | من میتوانم در چیزی بهتون کمک کنم؟ |
do | انجام دادن | What do you want to do today? | امروز چه کاری میخواهی انجام بدی؟ |
this | این | I like this song. | من این آهنگ را دوست دارم. |
and | و | Bread and butter are on the table. | نان و کره روی میز است. |
or | یا | Do you want tea or coffee? | آیا میخواهید چای یا قهوه؟ |
as | هنگامی که | She smiled as she walked in. | او وقتی وارد شد، لبخند زد. |
but | اما | The weather is nice, but it’s cold. | هوا خوب است، اما سرد است. |
not | نه | I am not going to the party. | من به جشن نمیروم. |
be | بودن | I want to be a doctor. | من میخواهم دکتر شوم. |
your | تو/شما | Is this your book? | آیا این کتاب توی شماست؟ |
اسم | فارسی | (English) | فارسی |
---|---|---|---|
have | داشتن | I have a new car. | من یک ماشین جدید دارم. |
we | ما | We are going to the beach. | ما به ساحل میرویم. |
from | از | She is from Canada. | او اهل کانادا است. |
this | این | What is this? | این چیه؟ |
by | توسط | The book was written by Mark Twain. | کتاب توسط مارک تواین نوشته شده است. |
they | آنها | They are my classmates. | آنها همکلاسیهای من هستند. |
or | یا | Do you want tea or coffee? | آیا میخواهید چای یا قهوه؟ |
one | یک | I’ll have one coffee, please. | لطفاً یک قهوه برای من بیاورید. |
had | داشت | She had a great time at the party. | او وقت خوبی را در جشن داشت. |
not | نه | It’s not raining today. | امروز باران نمیبارد. |
can | میتوان | Can you help me with this? | آیا میتوانید به من در این مورد کمک کنید؟ |
if | اگر | I will come if you invite me. | من خواهم آمد اگر مرا دعوت کنید. |
said | گفت | He said he would come later. | او گفت که بعداً خواهد آمد. |
do | انجام دادن | What do you do for a living? | تو چه کاری برای کسبوکار انجام میدهی؟ |
are | هستند | There are many books on the shelf. | روی قفسه کتابهای زیادی وجود دارد. |
get | گرفتن | I need to get some groceries. | من باید کمی خرید برم. |
would | خواهد | He said he would call me later. | او گفت که بعداً به من زنگ میزند. |
her | او | I saw her at the park. | من او را در پارک دیدم. |
all | همه | All students passed the exam. | تمام دانشآموزان از آزمون گذشتند. |
like | مانند | I like chocolate. | من شکلات را دوست دارم. |
him | او | I talked to him yesterday. | من دیروقت با او صحبت کردم. |
into | وارد | She walked into the room. | او وارد اتاق شد. |
two | دو | I have two sisters. | من دو خواهر دارم. |
about | دربارهی | Let’s talk about the plan. | بیایید دربارهی برنامه صحبت کنیم. |
time | زمان | What time is it? | ساعت چند است؟ |
up | بالا | The cat climbed up the tree. | گربه بالا به درخت پیچید. |
my | من | This is my book. | این کتاب من است. |
out | بیرون | Let’s go out for dinner. | بیایید بریم بیرون شام بخوریم. |
see | دیدن | I want to see that movie. | من میخواهم آن فیلم را ببینم. |
even | حتی | She can’t even swim. | حتی نمیتواند شنا کند. |
اسم | فارسی | (English) | فارسی |
---|---|---|---|
new | جدید | I bought a new phone. | من یک تلفن جدید خریدم. |
could | میتوانست | She could speak French fluently. | او میتوانست بهطور روان فرانسه صحبت کند. |
than | نسبت به | He is taller than his brother. | او قدرتر از برادرش است. |
other | دیگر | I have no other plans. | من هیچ برنامه دیگری ندارم. |
some | برخی | Can I have some water? | میتوانم کمی آب داشته باشم؟ |
our | ما | This is our house. | این خانهی ماست. |
went | رفت | They went to the beach yesterday. | آنها دیروقت به ساحل رفتند. |
day | روز | Today is a beautiful day. | امروز یک روز زیباست. |
could | میتوانست | I wish I could help you. | کاش میتوانستم بهت کمک کنم. |
come | آمد | Please come to the meeting. | لطفاً به جلسه بیا. |
did | انجام داد | What did you do yesterday? | دیروقت چه کاری انجام دادی؟ |
now | حالا | I am busy right now. | حالا من مشغول هستم. |
how | چگونه | How are you today? | امروز چطور هستی؟ |
its | او | The cat cleaned its fur. | گربه موهای خود را تمیز کرد. |
an | یک | I need an umbrella. | من یک چتر نیاز دارم. |
could | میتوانست | She could solve the problem. | او مسئله را میتوانست حل کند. |
after | بعد از | We will eat dinner after the movie. | ما شام را بعد از فیلم خواهیم خورد. |
then | سپس | He said, “I will do it, then.” | او گفت: “من این کار را انجام خواهم داد، سپس.” |
like | مانند | I feel like eating pizza tonight. | امشب حس میکنم میخواهم پیتزا بخورم. |
them | آنها | I gave them the keys. | من کلیدها را به آنها دادم. |
two | دو | I have two children. | من دو فرزند دارم. |
more | بیشتر | Do you want more coffee? | آیا میخواهید بیشتر قهوه داشته باشید؟ |
has | دارد | She has a beautiful garden. | او یک باغ زیبا دارد. |
see | دیدن | I want to see that movie. | من میخواهم آن فیلم را ببینم. |
over | بیش از | There are over 100 people at the party. | بیش از 100 نفر در جشن هستند. |
into | وارد | She walked into the room. | او وارد اتاق شد. |
been | بوده | Have you ever been to Paris? | آیا تو هرگز به پاریس رفتهای؟ |
لیست کلمات انگلیسی و لغات پرکاربرد زبان انگلیسی با معنی و مثال
I | ضمیر فاعلی به معنی من | I am a student. |
His | ضمیر ملکی به معنی مال او(آقا) | His brothers are older than him. |
That | ضمیر اضاره به معنی آن | That house is scary. |
He | ضمیر فاعلی به معنی او (آقا) | He cannot speak two languages. |
Was | گذشتهی فعلی کمکی بودن، به معنی بود | Was she at the park yesterday? |
For | برای | They bought a gift for their mother. |
On | روی | The books are on the table. |
Are | فعل کمکی بودن به معنی هستند | Are there any good places? |
With | با، به وسیلهی | She can write with a pen. |
They | ضمیر فاعلی به معنی آنها | They are happy. |
Be | بودن | I can be a happy person. |
At | قید مکان | She was not at the party. |
One | یک | One of his uncles is a doctor. |
Have | فعل کمی برای ساختن زمانها حال کامل | Have to finished your homework? |
This | ضمیر اشاره به معنی این | This is a good dictionary. |
From | حرف اضافه به معنی از | It takes two hours from my work place to my house. |
By | نزدیک | She is sitting by the fire. |
Hot | گرم | The tea is hot! Don’t drink it. |
Word | کلمه، لغت | How many words do you know in French? |
But | اما | I want to buy a house but I don’t have money. |
What | چه، چه چیزی | What can you do for her? |
Some | تعدادی | I have some good friends. |
Is | هست | She is a happy girl. |
It | ضمیر فاعلی به معنی این، برای اشیا و حیوانات | It is for you. |
You | ضمیر فاعلی به معنی تو یا شما | You go there on time. |
Or | یا | Do you want an apple or a banana? |
Had | داشت، گذشتهی داشتن | They had a good relationship with each other. |
The | حرف تعریف مشخص. زمانی که میدانیم داریم در مورد چه چیزی صحبت میکنیم. | The book is on the big table. |
Of | حرف اضافه | The leg of the table is broken. |
To | مصدر فعل | I go to the cinema with y friends. |
And | و | The boy and the girl are playing. |
A | یک | A teacher must be on time. |
In | داخل، درون | I put a pen in the bag. |
We | ضمیر فاعلی به معنی ما | We can sing together. |
Can | توانستن | Can she cook well? |
Out | بیرون | Let’s go out. |
Other | بقیه | Other countries try to help each other. |
Where | کجا | Where can you sit? |
Which | کدام | Which bag is better? |
Do | فعل کمکی زمان حال برای سوالی و منفی کردن | Do you wash the dishes every day? |
Their | ضمیر ملکی به معنی مال آنها | Their mom is not at home. |
Time | زمان | Time is very valuable. |
If | اگر | If you can’t, I will help you. |
Will | فعل کمکی برای صحبت کردن در مورد آینده | Will you come here at 8? |
How | چطور یا چگونه | How do you get to work? |
Said | گذشتهی فعل گفتن، گفت | She said she can’t study. |
An | حرف تعریف نامعین به معنی یک | There is an egg in the fridge. |
Each | هر کدام | Each book is 10 dollars. |
Tell | گفتن | She never tells a lie. |
Does | فعل کمکی زمان حال برای سوالی و منفی کردن ضمایر سوم شخص مفرد | Does she listen to you? |
Set | چیدن | I will set the table. |
Three | سه | Three glasses is enough. |
Want | خواستن | Do you want anything? |
Air | هوا | Air pollution is very dangerous. |
Well | خوب | She did it well. |
Also | همچنین | You can also find a book shop. |
Play | بازی کردن | I can’t play. I have to study. |
Small | کوچک | She is a small girl. |
End | پایان، انتها | At the end of the class we can talk. |
Put | گذاشتن | She put it in the drawer. |
Home | خانه | Our home is big. |
Read | خواندن | I never read fiction. |
Hand | دست | Please wash your hand then eat your lunch. |
Part | قسمت، بخش | This part is difficult. |
Large | بزرگ | That large city is very beautiful. |
Spell | هجی کردن | Can you spell your name? |
Add | اضافه کردن | You can add some sugar. |
Even | حتی | I can’t even watch TV. |
Land | زمین | They work on a land. |
Here | اینجا | Come here, please. |
Must | باید | You mustn’t park here. It’s forbidden. |
Big | بزرگ | How did you find such a big tree? |
High | بالا | My kite goes high in the sky. |
Such | برای مثال زدن استفاده میشود. | She likes fruits such as mango. |
Follow | دنبال کردن | Don’t follow this line here. |
Act | نقش بازی کردن | You act like a child. |
Why | چرا | Why are you still here? |
Ask | پرسیدن | Can I ask you a question? |
Men | مردها | These men are not working. |
Change | تغییر کردن یا تغییر دادن | I never change my car. |
Went | گذشتهی فعل رفتن، رفت | They went to the cinema yesterday. |
Light | نور | Turn off the light, please. |
Kind | مهربان | She is a kind doctor. |
Off | حرف اضافه که در کنار فعلهای دیگر میآید. | Turn off the tap, please. |
Need | نیاز داشتن | What do you need for your class? |
House | خانه | This house is cheap. |
Picture | عکس | I am hanging a picture on the wall. |
Try | سعی کردن | Try again! |
Us | ضمیر مفعولی به معنی به ما | Tell us the story. |
Again | دوباره | Can you call me again? |
Animal | حیوان | She is an animal lover. |
Point | اشاره کردن | Never point to people. It’s rude. |
Mother | مادر | She has lost her mother. |
World | دنیا | I have travelled all around the world. |
Near | نزدیک | She lives near me. |
Build | ساختن | They are building a house. |
Self | خود | Look at yourself in the mirror. |
Earth | زمین | We are living on the Earth. |
Father | پدر | She never visits her father. |
Any | هیچ، در جملههای منفی به کار میرود. | Do you have any questions? |
New | جدید، تازه | This car is new. |
Work | کارکردن | I work full-time. |
Park | پارک | She likes going to the park at the weekend. |
Take | بردن | My father takes us to school every day. |
Get | گرفتن | I always get a good score. |
Place | جا، مکان | I want to find a place for my dog. |
Made | گذشتهی فعل درست کردن، درست کرد | My mom made a cake for my birthday. |
Live | زندگی کردن | We live in Canada. |
Where | کجا | Where is your sister? |
After | بعد | After work, we can go to a café. |
Little | کوچک | This baby is so little. He can’t go out alone. |
Only | تنها، فقط | My only friend is Jack. |
Round | گِرد | Her face is round. |
Man | مرد | The man did not answer the phone. |
Year | سال | This year was very interesting for me. |
Came | گذشتهی فعل آمدن، به معنی آمد | They came so late to the party. |
Show | نشان دادن | Can you show us your new car? |
Every | هر | Every girl likes to have a doll. |
Good | خوب | This food is not good for you. |
Me | ضمیر مفعولی به معنی به من | Look at me when I am talking. |
Give | دادن | Give me the book, please. |
Our | ضمیر ملکلی به معنی مال ما | Our mom is not at home today. |
Under | زیر | The cat is sitting under the chair. |
Name | اسم | Whose name is Sara? |
Very | خیلی، قبل از صفت میآید | She is very tall. |
Through | از بین | I go to school through the park. |
Just | فقط | Please don’t speak. Just listen to me. |
Form | فرم | Fill in this form, please. |
Sentence | جمله | These sentences are not correct. |
Great | عالی | This is a great idea! |
Think | فکر کردن | She never thinks about her future. |
Say | گفتن | He says he can’t come. |
Help | کمک کردن | We have to help each other. We are sisters. |
Low | پایین، کم | My salary is low. |
Line | خط، صف | This line is too long. |
Differ | فرق داشتن یا فرق کردن | It doesn’t differ for me to go to the park or cinema. |
Turn | چرخیدن | At the roundabout, turn right. |
Cause | علت، دلیل | Who knows the cause of happiness? |
Much | خیلی، در جملههای سوالی قبل از اسمهای غیرقابل شمارش میآید | How much money do you need for your trip? |
Mean | معنی داشتن | What does this word mean? |
Before | قبل | Before eating dinner, you should wash your hand. |
Move | حرکت کردن | Move the desk to the corner. |
Fast | سریع، تند | She can run fast. |
Right | راست | I write with my right hand. |
Boy | پسر | These boys are very tall. |
Old | پیر | We should pay attention to old people. |
Too | خیلی | The weather is too cold. Don’t forget your coat. |
Same | مثل، مانند، شبیه | The exams were not the same. |
She | ضمیرفاعلی به معنی او (خانم) | She is my friend. |
All | همه | All the teachers work hard. |
There | وجود داشتن | There are some tree in front of the house. |
When | وقتی که | When can I go home? |
Up | بالا | The cat ran up the wall. |
Use | استفاده کردن | I use my laptop every day. |
Your | ضمیر ملکی به معنی مال تو یا مال شما | Your words were really bad. |
Way | راه، مسیر | We can go home this way. |
About | در حدود | She gets here around two o’clock. |
Many | خیلی، تعداد زیاد، قبل از اسمهای قابل شمارش میآید | Many people do not pay attention to driving rules. |
Then | سپس | First I wash the dishes and then dry them. |
Them | ضمیر مفعولی به معنی به آنها | She doesn’t talk to them. |
Right | درست | You are right. I will do it. |
Would | به معنی خواستن که برای درخواست استفاده میشود. | She would like to visit her grandma. |
Like | دوست داشتن | She likes swimming. |
So | بنابراین | It is raining. So we can’t go out. |
These | اینها | These are the maps I told you about. |
Her | ضمیر ملکی به معنی مال او (خانم) | Her house is very beautiful. |
Long | بلند | Long hours of studying make her tired. |
Make | درست کردن | Let’s make a cake today. |
Thing | چیز | The thing you bought yesterday was very chic. |
See | دیدن | She sees her parents. |
Him | ضمیر ملکی به معنی مال او (آقا) | I told him the truth. |
Two | ۲ | There are two problems. |
Has | داشتن | The dog has a long tail. |
Look | نگاه کردن | They looked at the board. |
More | بیشتر | I want more pizza. |
Day | روز | I don’t like days. Night are better. |
Could | گذشتهی توانستن به معنی میتوانست. | She couldn’t find a job. |
Go | رفتن | We go on a trip every year. |
Come | آمدن | Come and see yourself. |
Did | فعل کمکی برای سوالی و منفی کردن زمان گذشته | Did they shop online? |
Number | عدد | How many numbers do you have? |
Sound | صدا | Can you hear that sound? |
No | هیچ، در جملههای مثبت به کار میرود و معنی جمله را منفی میکند. | She has no money. |
Most | بیشتر | Most students are smart. |
People | آدمها | People need 8 glasses of water every day. |
May | برای درخواست کردن استفاده میشود و در جملههای سوالی میآید. | May I go out? |
Over | تمام | The lesson is over. |
Know | دانستن | I know this girl. |
Water | آب | Can I have some water? |
Than | از | This room is bigger than that one? |
Call | زنگ زدن | Do not call me before 8 A.M. |
First | اول | She became the first runner in the race. |
Who | چه کسی | Who is your mom? |
May | شاید | I may not come tomorrow. I have an exam. |
Down | پایین | She looked up and down. |
Side | سمت، طرف | This side of the street is safer. |
Been | قسمت سوم فعل بودن، برای ساختن ماضی کامل استفاده میشود. | You have been sad. Why? |
Now | حالا | Now it’s not a good time. |
Find | پیدا کردن | Help her find her book. |
unit | واحد | A unit of measurement is a definite magnitude of a quantity |
power | قدرت | Turkey is not a powerful country |
town | شهر | I live in a small town |
fine | خوب | She is fine , don’t worry |
certain | دقیق | My answer was certain |
fly | پرواز | Birds can fly |
fall | سقوط | Sometime planes fall into lakes |
lead | رهبری | I cannot lead my people |
cry | گریه کردن | Girls cry easily |
dark | تاریک | My bedroom doesn’t have light and it’s dark |
machine | دستگاه | Washing machine is the best invention in the world. |
note | متن | She left a note for me |
wait | صبر | I should wait for my mother to come and take me |
plan | نقشه | I have a plan to escape from the prison |
figure | استایل بدنی | she had always been so proud of her figure |
star | ستاره | I love stars |
box | جعبه | There is a big box in my bedroom |
noun | اسم | Book is a noun and a verb |
field | مزرعه | a wheat field |
rest | استراحت | After a long day everyone needs to rest |
correct | صحیح | My answer wasn’t correct |
able | توانا | I am able to swim |
pound | پوند واحد پول انگلستان | I paid ten pounds |
done | تمام | I am done with this job |
beauty | زیبایی | She is a beauty |
drive | رانندگی | We shouldn’t drive fast in a rainy day. |
stood | ایستادن | I stood there for 2 hours |
contain | شامل شدن | This bottle contains water |
front | مقابل | She always sits in from of me |
teach | تدریس | I teach English |
week | هفته | I have an exam this week. |
final | پایان – فاینال | Today is the final exam day. |
gave | دادن | I gave a watch to my father for his birthday |
green | سبز | My new hat is green and red |
oh | استفاده برای تعجب | Oh no,’ said Daisy, appalled |
quick | سریع | My car is not as quick as yours |
develop | توسعه | I have developed my city during the last decade |
ocean | اقیانوس | Swimming in the ocean is not safe |
warm | گرم | Winter is not warm |
free | رایگان | Study in Iran is not free |
minute | دقیقه | A football match longs for 90 minuets |
strong | قوی | My brother is a strong man |
special | ویژه | We need to take special care of your dad |
mind | ذهن | My mind is not strong enough to solve this problem |
behind | پشت | She is behind me |
clear | تمیز | Mirror should be clear to show |
tail | داستان | I love the tail of Rabin Hood |
produce | تولید | We produce gold and diamond |
fact | واقعیت | This is a fact , birds fly |
space | فضا | We can travel to space soon |
heard | شنیدن | I heard her steps |
best | بهترین | She is the best teacher in the world |
hour | ساعت | I spoke to Reza for 2 hours |
better | بهتر | She is better than me in English |
TRUE | صحیح | Your answer is True |
during | در مدت | I studied English during my stay in England |
hundred | صد | I need a hundred boxes |
five | پنج | I have five minutes before my next class |
remember | به یاد داشتن | I can remember any phone number |
step | مرحله | First step of learning is trying |
early | زود | I always wake up early in the morning |
hold | نگاه داشتن | You should rush , you should hold your horses |
west | غرب | I like the cities in west of Iran |
ground | زمین | He lay on the ground |
interest | علاقه | Swimming is not one my interests |
reach | رسیدن | I could reach home by 5 o’clock |
fast | سریع | She is driving fast, she will win the match |
verb | فعل | We use a verb to show an action |
sing | خواندن | I can sing a song |
listen | گوش دادن | I can listen to you |
six | شش | I have six sisters |
table | جدول | In this table you can see 200 words |
travel | مسافرت | I want to travel to Shiraz |
less | کمتر | I have less time than you |
morning | صبح | I study in the morning |
ten | ده | I have ten dollars in my pocket |
simple | ساده | You need to answer with simple answers |
several | چند تا | I have several plans to scape |
vowel | صدا دار | A is a vowel word |
toward | به سمت | Cr7 is running toward the goal |
war | جنگ | There will be another big war in the world |
lay | دراز کشیدن | He lay on the ground |
against | بر علیه | Fish don’t swim against the currents |
pattern | الگو یا طرح | make a pattern for the zigzag edge |
slow | آهسته | She is a slow-learner |
center | مرکز | The center of a universe is where you stand |
love | عشق | I love you |
person | فرد(انسان) | I am a humble person |
money | پول | I love money |
serve | خدمت کردن | I serve at army |
appear | ظاهر شدن | He appeared in front of my from no-where |
road | راه(جاده) | I like the king road, it’s safe and comfortable |
map | نقشه | I have a map |
rain | باران | It rains everyday |
rule | قانون | Rules are boring |
govern | حکومت کردن | We should govern with dignity |
pull | کشیدن | Pull the book out of the shelf |
cold | سرد | Winter is cold |
notice | متوجه شدن | I noticed that someone was looking at me |
voice | صدا | My voice is not good for singing |
energy | انرژی | I have enough energy to run for 10 hours |
hunt | شکار | I like to hunt a bird |
probable | محتمل | it is probable that the economic situation will deteriorate further |
bed | تخت | I am sleeping on my bed |
brother | برادر | My brother is a doctor |
egg | تخم مرغ | I eat egg everyday |
ride | سواری (موتور یا حیوان چهار پاه) | I can ride a horse but it’s dangerous |
cell | سلول | The cells of my body are infected to HIV |
believe | باور | I believe she is the best person for me |
perhaps | شاید | I am not sure, perhaps I buy a book |
pick | برداشتن – چیدن | I picked a flower from the garden |
sudden | ناهگهان | She had a sudden death |
count | شمردن | I want to count the number of people |
square | میدان | Turn right at the square |
reason | دلیل | What is your reason to be pessimist? |
length | طول | What was the length of the ship? |
represent | ارائه دادن | I want to represent this answer in the group |
art | هنر | Persian art is unique |
subject | موضوع (فاعل) | What was your favorite subject at school? |
region | منطقه | Iran is in the west side of a big region in Asia |
size | اندازه | What is your size? |
vary | تفاوت | the properties vary in price |
settle | توافق | We want to settle over our problems |
speak | صحبت کردن | Can you speak English? |
weight | وزن | How much do you weigh? |
general | عمومی | This is a general quiz ? |
ice | یخ | In winter water turns to ice |
matter | مشکل | What’s the matter? |
circle | دایره | A circle is a mathematic object |
pair | جفت | I want to buy a pair of shoes |
include | شامل شدن | My problems don’t include you |
divide | جدا کردن | I have 2 divided part of the story |
syllable | هجا | I’d never have breathed a syllable if he’d kept quiet |
felt | احساس کردن | I felt sad |
grand | بزرگ – عظیم | a grand country house |
ball | توپ | I can run with a ball on my head |
yet | با این حال ، تا الان | I love her , yet it’s not my answer which matters |
wave | موج | I like to ride on the waves |
drop | پاک کردن یا افتادن | Drop the box and pick the pen |
heart | قلب | My heart is beating |
am | هستم | I am a boy |
present | هدیه | I gave a present to my dad |
heavy | سنگین | This box is heavy |
dance | رقص | I cannot dance |
engine | موتور | The engine of my motor bike is out of order |
position | موقعیت | My position in the company is improving |
arm | بازو | My arm is injured |
wide | عریض | Russia is a wide country |
Sail | سفر دریایی | They went for a sail |
material | مواد | We use the best material to build our houses |
fraction | ترک خوردگی | There was a fraction on the wall |
forest | جنگل | Our forest are in danger of being burnt by people |
sit | نشستن | She likes to sit on the 2nd bench |
race | مسابقه | I can win this race |
window | پنجره | Please open the window |
store | فروشگاه | There is a big store near our house |
summer | تابستان | Summer is lovely |
train | تمرین | I train hard because I want to win the race |
sleep | خواب | I can’t sleep |
prove | اثبات | Can you prove this problem? |
lone | تنها | I approached a lone drinker across the bar |
leg | پا | She has hurt my leg |
exercise | تمرین | This exercise is hard |
wall | دیوار | I paint on the wal |
catch | گرفتن | Police is going to catch the robbers |
mount | کوه | Mount Everest is the highest mount in the world |
wish | آرزو | I wish to have a big house |
sky | آسمان | Sky is blue |
board | تخته | Look at the board |
joy | لذت | You are my joy |
winter | زمستان | Winter is cold |
sat | نشسته | She sat on the 2nd bench |
written | نوشته شده | My name was written on the book |
wild | وحشی | Cats are wild animals |
instrument | وسیله یا ابزار | I cannot play any musical instrument |
kept | نگاه داشتن | I kept the book for my self |
glass | شیشه | Break the glass |
grass | چمن | Don’t walk on the grass |
cow | گاو | In India cows are very important for people |
job | شغل | What is your job? |
edge | لبه | Don’t walk on the edge of the wall |
sign | نشانه | There is sign on the wall |
visit | ملاقات | I want to visit my mother |
past | گذشته | Past is past , it’s not changeable |
soft | سبک | Soft drinking is not harmful |
fun | شاد | This is fun |
bright | روشن | Days are bright because of sun |
gas | گاز | I smell gas in the room |
weather | آب و هوا | Iran’s weather is always changing |
month | ماه (در سال) | I will see my sister in the first month of the year |
million | میلیون | I have 5 million followers |
bear | خرس | I saw a bear in the jungle |
finish | تمام | Today I’ll finish this article |
happy | شاد | I am not happy with the result of my exam |
hope | امید | I have hope to see her winning the game |
flower | گل | I don’t like flowers |
clothe | لباس | My clothes were wet so I had to take them off |
strange | غریب | Meeting her was strange at first |
gone | رفتن | She has gone to London |
unit | درس | I have to do unit 5 of the book as my homework |
head | سر | put your head on the pillow |
stand | ایستادن | he is standing over there |
own | مالک بودن | I own a house |
page | صفحه | which page is it? |
should | باید | I should try it |
country | کشور | I love this country |
found | پیدا کردن | he found it |
answer | جواب دادن | can you answer the phone? |
school | مدرسه | which school do you go to? |
grow | بزرگ شدن | I grow my plants here |
study | درس خواندن | do you study? |
still | هنوز | you still haven’t finished it? |
learn | یاد گرفتن | I learn 2 words a day |
plant | گیاه | I love plants |
cover | پوشاندن | can you cover that? |
food | غذا | the best part was the food |
sun | خورشید | the sun is shining |
four | چهار | I have four sisters |
between | بین | Ali is sitting between jack and joe |
state | اظهار کردن | the lawyer will state the facts of the case |
keep | نگه داشتن | can you keep a secret? |
eye | چشم | we have two eyes |
never | هیچوقت | I will never trust you |
last | آخرین | this is the last book |
let | بگذار | let me go |
thought | فکر کردن | I thought she liked you |
city | شهر | this city is wonderful |
tree | درخت | there are lots of trees here |
cross | رد شدن | can you cross the street? |
farm | مزرعه | my grandfather has a big farm |
hard | سخت | it’s hard to trust people |
start | شروع کردن | let’s start the show |
might | شاید | I might be late |
story | داستان | this is the story of my life |
saw | دیدن | I saw a cat |
far | دور | my house is far from Safir |
sea | دریا | I love the sea |
draw | کشیدن | can you draw a cat? |
left | چپ | my house is the one on the left |
late | دیر کردن | I will be late |
run | دویدن | I run to work everyday |
don’t | انجام ندادن | don’t yell at me |
while | هنگام | someone called while you were out |
press | فشار دادن | press the button to enter |
close | بستن | close the door please |
night | شب | I study at night |
real | واقعی | my feelings are real for you |
life | زندگی | life is hard |
few | چند تا | I have a few friends |
north | شمال | on holidays people travel to the north of Iran |
book | کتاب | he has a collection of books |
carry | حمل کردن | can you carry this for me? |
took | گرفتن | I took the bus |
science | علوم | science is hard |
eat | خوردن | he eats a lot |
room | اتاق | this is my room |
friend | دوست | am I your friend? |
began | شروع شدن | the show began at 8 |
idea | ایده | I have an idea |
fish | ماهی | this fish is delicious |
mountain | کوه | damavand is a mountain |
stop | نگه داشتن | stop the car! |
once | یک بار | I go to the gym once a week |
base | پایه | the base of any successful marriage is trust |
hear | شنیدن | can you hear me at the back? |
horse | اسب | look at that horse! |
cut | بریدن | I cut my finger |
sure | مطمئن | are you sure? |
watch | تماشا کردن | I watch tv a lot |
color | رنگ | I love the color of his eyes |
face | صورت | my face is round |
wood | چوب | this house is made of wood |
main | اصلی | the main ingredient is meat |
open | باز کردن | open your books |
seem | به نظر میاید | it seems to me that you don’t want to come |
together | با هم | let’s do it together |
next | بعدی | who’s next? |
white | سفید | white is the color of peace |
children | کودکان | the children are playing in the yard |
begin | شروع کردن | let’s begin the class |
got | داشتن | I have got 10 pens |
walk | راه رفتن | she walks to school |
example | مثال | this is an axample of trust |
ease | آسایش دادن | the aspirin brought me instant ease |
paper | برگه | give me your paper |
group | گروه | that’s a big group |
always | همیشه | I will always be by your side |
music | موسیقی | let’s listen to some music |
those | آن ها | those bags are ours |
both | هر دو | both of us like to dance |
mark | علامت گذاشتن | be careful not to mark the floor with your shoes |
often | اغلب | I often see her |
letter | نامه | give me that letter |
until | تا | I will love you until I die |
mile | مایل | I drove miles to get here |
river | رودخانه | she took a photo of the river |
car | ماشین | that red car is mine |
feet | فوت | it’s 2 feet long |
care | اهمیت دادن | I don’t care what she told you about me |
second | ثانیه | the second I find it, I will let you know |
enough | کافی | that’s enough |
plain | پهن و صاف | I love the great plains of the United States |
girl | دختر | that girl over there is my sister |
usual | عادی | she charges less than the usual fee |
young | جوان | he is a young boy |
ready | آماده | are you ready? |
iPhone battery | باتری آیفون | how to check iPhone battery health |
ever | تا به حال | have you ever been abroad? |
red | قرمز | red is my favorite color |
list | لیست | make a list of the things you need |
though | با اینکه | though it was raining, we went hiking |
feel | احساس کردن | I feel sick |
talk | حرف زدن | I need to talk to the teacher |
bird | پرنده | the bird is singing |
soon | به زودی | the shop will open soon |
body | بدن | the parts of the body is hard to understand |
dog | سگ | they have a dog |
family | خوانواده | family is the most important thing |
direct | هدایت کردن | let me direct your attention to the book |
pose | ژست گرفتن | her pose is perfect for taking a picture |
leave | ترک کردن | leave me alone I don’t want to talk to anyone |
song | آهنگ | his songs are great |
measure | اندازه گیری | can you measure this? |
door | درب | open the door please |
product | کالا | that product made a lot of profit for them |
black | مشکی | black is the color she hates |
short | کوتاه | my hair is short |
numeral | عدد | write the answer in Roman numerals |
class | کلاس | our class is so big |
wind | باد | the wind is blowing |
question | سوال | ask me any questions you want |
happen | اتفاق افتادن | it has happened a lot |
complete | کامل کردن | complete the questions please |
ship | کشتی | the ship took us to the other side of the river |
area | منطقه | they came to this area from the west |
half | نصف | I spent half of my life working |
rock | سنگ | that’s a nice rock |
order | سفارش دادن | may I take your order? |
fire | آتش | fire can burn you |
south | جنوب | let’s swim to the south |
problem | مشکل | everyone has problems these days |
piece | تیکه | give me a piece of that cake |
told | گفتن | I told him everything |
knew | دانستن | I knew you would come |
pass | رد شدن | I passed the store |
since | از | I have been working here since 1999 |
top | عالی مرتبه | I was top student last term |
whole | کامل | the whole place was remodeled |
king | شاه | they praise the king |
street | خیابان | the street is crowded |
inch | اینچ | he was an inch close to the bullet |
multiply | ضرب کردن | if you multiply 2 with 2 it’s 4 |
nothing | هیچ | nothing can hurt me |
course | واحد درس | you have to take this course |
stay | ماندن | stay with me please |
wheel | چرخ | a car has 4 wheels |
full | کامل | I am full |
force | نیرو | can you measure the force of the wind? |
blue | آبی | his eyes are blue |
object | اشیا | there are 3 objects in the box |
decide | تصمیم گرفتن | I can’t decide now |
surface | سطح | the surface is rough |
deep | عمیق | the pool is deep |
moon | ماه | look at the moon! |
island | جزیره | kish is an island |
foot | پا | my foot hurt |
system | سیستم | the system is down |
busy | شلوغ | I am busy now |
test | امتحان | she has a test next week |
record | ضبط کردن | can I record this? |
boat | قایق | there is a boat in the photo |
common | مشترک | it’s a common problem |
gold | طلا | gold is expensive |
possible | امکان | is it possible to buy a house? |
plane | هواپیما | the plane crashed |
stead | فایده | an intership will stand you in good stead when applying to college |
dry | خشک | the clothes are dry now |
wonder | جای تعجب | I wonder how many people died |
laugh | خندیدن | she laughs a lot |
thousand | هزار | thousands of people were killed in the war |
ago | قبل | I got married ten years ago |
ran | دویدن | he ran so fast |
check | بررسی | can you check my test please? |
game | بازی | this game is difficult |
shape | شکل | I like the shape of the table |
equate | برابر کردن | you shouldn’t equate those two things |
hot | گرم | it’s so hot in here |
miss | دلتنگی | I miss my mom |
brought | آوردن | she brought some cake |
heat | گرم کردن | I heated some vegetables in the microwave |
snow | برف | it will snow tomorrow |
tire | لاستیک | the tire is flat |
bring | آوردن | bring your books too |
yes | بله | she said yes |
distant | مدتها پیش | the day I left home is now a distant memory |
fill | پر کردن | fill in the form |
east | شرق | I live in the east |
paint | رنگ کردن | did you paint this? |
language | زبان | I know 4 languages |
among | در میان | the house is nestled among the trees |
500 کلمه رایج در زبان انگلیسی (سایت منبع)
A
a
about
act
actually
add
after
again
against
age
ago
air
all
also
always
am
among
an
and
animal
another
answer
appear
are
area
as
ask
at
B
back
ball
base
be
beauty
because
become
bed
been
before
began
begin
behind
best
better
better
between
big
bird
black
blue
boat
body
book
both
bottom
box
boy
bring
brought
build
built
busy
but
by
C
call
came
can
car
care
carefully
carry
centre
certain
change
check
child
children
city
class
clear
close
cold
colour
come
common
community
complete
contain
could
country
course
create
cried
cross
cry
cut
D
dark
day
decide
decided
deep
develop
did
didn’t
different
do
does
dog
don’t
door
down
draw
dream
drive
dry
during
E
each
early
earth
east
easy
eat
effort
enough
every
example
experience
explain
eye
F
face
fact
false
family
far
farm
fast
father
feel
feet
few
field
find
fire
first
fish
five
fly
follow
food
form
found
four
friend
from
front
full
G
game
gave
get
girl
give
go
gold
good
got
government
great
green
ground
group
grow
guy
H
had
half
hand
happen
happened
hard
has
have
he
hear
heat
heavy
help
her
here
high
his
hold
home
horse
hot
hour
house
hundred
I, J, K
I
idea
if
important
in
inch
include
into
is
island
it
just
keep
kind
king
knew
know
known
L
land
language
large
last
late
later
laugh
lead
learn
leave
left
less
less
let
letter
life
light
like
line
list
listen
little
live
long
look
love
low
M
machine
made
make
man
many
map
mark
may
mean
measure
men
might
mile
million
mind
minute
miss
money
month
moon
more
more
morning
most
mother
mountain
move
much
music
must
my
N
name
nation
near
need
never
new
next
night
no
north
note
notice
noun
now
number
O
object
of
off
office
often
oh
oil
old
on
once
one
only
open
or
order
other
our
out
over
P
page
pair
part
pass
passed
people
perhaps
person
picture
place
plan
plane
plant
play
point
power
probably
problem
product
provide
pull
put
Q, R
question
quick
rain
ran
reach
read
ready
real
receive
record
red
relationship
remember
right
river
road
rock
room
round
rule
run
S
said
same
saw
say
school
science
sea
season
second
see
seem
self
sentence
serve
set
several
shape
she
ship
short
should
show
shown
side
simple
since
sing
sit
six
size
sleep
S CONTINUED…
slow
small
snow
so
some
something
song
soon
sound
south
space
special
spell
spring
stand
star
start
stay
step
stood
stop
story
street
strong
study
such
summer
sun
system
T
table
take
talk
teach
tell
ten
test
than
that
the
their
them
then
there
these
they
thing
think
this
those
though
thought
thousand
three
T CONTINUED…
through
time
to
together
told
too
took
top
toward
town
travel
tree
try
true
turn
two
U, V
under
understand
until
up
upon
us
use
usual
very
voice
vowel
W
wait
walk
want
war
warm
was
watch
water
wave
way
we
week
weight
were
west
what
wheel
where
which
W CONTINUED…
white
who
why
will
wind
winter
with
without
woman
wonder
wood
word
words
work
world
would
write
wrong
Y
year
yes
you
young
کلمات پر کاربرد انگلیسی با حرف A
نام | معنی | مثال |
---|---|---|
apple | سیب | This is a red apple. |
air | هوا | The air is fresh. |
animal | حیوان | Animals are amazing creatures. |
art | هنر | Art is beautiful. |
answer | جواب | The answer is yes. |
arm | بازو | My arm is tired. |
ask | پرسیدن | Can I ask you a question? |
at | در | I am at home. |
about | در مورد | I am talking about the weather. |
across | از روی | The dog ran across the street. |
after | بعد | After school, I will go home. |
again | دوباره | I will do it again. |
against | علیه | The soldiers fought against the enemy. |
airport | فرودگاه | I am going to the airport. |
all | همه | All of the students are here. |
also | همچنین | I am also going to the party. |
توانایی | Ability |
I have no doubts as to your ability
من در توانایی شما تردیدی ندارم
دسترسی | Access |
The only access to the village is by boat
تنها راه دسترسی به روستا با قایق است
تصادف | Accident |
The traffic accident is really a tragedy
تصادف رانندگی واقعاً یک فاجعه است
حساب/اکانت | Account |
I don’t have a bank account
من حساب بانکی ندارم
عمل | Action |
His bad action was scorned by the public
عمل بد او مورد تحقیر عموم قرار گرفت.
فعالیت | Activity |
Activity is the only road to knowledge
فعالیت تنها راه رسیدن به دانش است
بازیگر | Actor |
He won the best actor award
او برنده جایزه بهترین بازیگر مرد شد
ادرس | Address |
I made the mistake of giving him my address
من اشتباه کردم که آدرسم را به او دادم
سن | Age |
The children average seven years of age
کودکان به طور متوسط هفت سال سن دارند
هوا | Air |
I leaped into the air with joy
با خوشحالی به هوا پریدم
فرودگاه | Airport |
We managed to get to the airport in time
موفق شدیم به موقع به فرودگاه برسیم
حیوان | Animal |
A horse is a large animal
اسب حیوان بزرگی است
پاسخ | Answer |
The answer was an unequivocal no
پاسخ یک “نه” صریح بود
اپارتمان | Apartment |
I live in an apartment
من در یک آپارتمان زندگی می کنم
سیب | Apple |
There are about fifty calories in an apple
یک سیب حدود 50 کالری دارد
ارتش | Army |
The army quickly crushed the revolt
ارتش به سرعت شورش را سرکوب کرد
هنر | Art |
Art is a lie that tells the truth
هنر دروغی است که حقیقت را بیان می کند
مقاله | Article |
An article in the newspaper caught my attention
مقاله ای در روزنامه توجه من را جلب کرد
کلمات انگلیسی با حرف B
توپ | Ball |
The dog retrieved the ball from the water
سگ توپ را از آب بیرون آورد
بانک | Bank |
She was employed in a bank
او در یک بانک استخدام شده بود
بیسبال | Baseball |
He was on the baseball team
او در تیم بیسبال بود
اساس | Basis |
Their claim had no basis in fact
ادعای آنها در حقیقت هیچ مبنایی نداشت
سبد | Basket |
There are sixty oranges in the basket
در سبد شصت پرتقال وجود دارد
حمام | Bathroom |
Sylvia fetched a towel from the bathroom
سیلویا یک حوله از حمام آورد
اتاق خواب | Bedroom |
We have a spare bedroom
ما یک اتاق خواب اضافی داریم
پرنده | Bird |
Every bird likes its own nest
هر پرنده ای لانه خودش را دوست دارد
خون | Blood |
Blood is thicker than water
خون از آب غلیظ تر است
قایق | Boat |
We must move to the boat, it’s raining hard
باید به سمت قایق حرکت کنیم، باران شدیدی می بارد
بدن | Body |
The body and the mind interrelate
بدن و ذهن با هم ارتباط دارند
کتاب | Book |
Judge not a book by its cover
یک کتاب را از روی جلد آن قضاوت نکنید
نان | Bread |
All bread is not baked in one oven
همه نانها در یک فر پخته نمیشوند
اتوبوس | Bus |
We met up at the bus terminal
در پایانه اتوبوس با هم آشنا شدیم
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف C
دوربین | Camera |
My camera is fully automatic
دوربین من تمام اتوماتیک است
ماشین | Car |
I wish we had a car
کاش ماشین داشتیم
حرفه | Career |
He is not really suited for a teaching career
او واقعاً برای شغل معلمی مناسب نیست
بیشتر بخوانید :
معنی get to the top of the maze tower to start this mission ؟
تفاوت بین سه کلمه rise ،raise و arise
بهترین اپلیکیشن و سایت یادگیری زبان فرانسه در خانه
بهترین دیکشنریهای انگلیسی به فارسی
بهترین کانال آموزش زبان انگلیسی
گربه | Cat |
When the cat’s away, the mice will play
وقتی گربه دور باشد، موش ها بازی می کنند
شیمی | Chemistry |
The professor took the students to the chemistry lab
ستاد دانش آموزان را به آزمایشگاه شیمی برد
قفسه سینه | Chest |
I felt a tremendous pressure on my chest
فشار شدیدی روی قفسه سینه ام احساس کردم
مرغ | Chicken |
I personally would rather roast a chicken whole
من شخصا ترجیح می دهم یک مرغ را کامل کباب کنم
بچه | Child |
She held the child to her bosom
کودک را به آغوش خود گرفت
شکلات | Chocolate |
He broke the chocolate in two
او شکلات را به دو نیم تقسیم کرد
شهر | City |
Hundreds of bombs were dropped on the city
صدها بمب بر روی شهر ریخته شد
کلاس | Class |
That dictionary belongs to the class
آن دیکشنری متعلق به کلاس است
قهوه | Coffee |
I prefer tea to coffee
من چای را به قهوه ترجیح می دهم
دانشکده | College |
Their son will start college in September
پسرشان در سپتامبر کالج را شروع می کند
کمپانی | Company |
She was the boss of a large international company
او رئیس یک شرکت بزرگ بین المللی بود
کامپیوتر | Computer |
Only authorized personnel have access to the computer system
فقط پرسنل مجاز به سیستم کامپیوتری دسترسی دارند
کلمات انگلیسی Nouns با حرف D
پدر | Dad |
My dad loves to go fishing
پدر من عاشق ماهیگیری است
روز | Day |
Prepare for a rain day
برای یک روز بارانی آماده شوید
مرگ | Death |
There is no medicine against death
هیچ دارویی در برابر مرگ وجود ندارد
افسردگی | Depression |
He suffers from acute depression
او از افسردگی حاد رنج می برد
دستگاه | Device |
The listening device was concealed in a pen
دستگاه شنود در یک خودکار پنهان شده بود
شام | Dinner |
The dinner will be served buffet style
شام به استایل بوفه سرو می شود
کارگردان | Director |
I’m well in with my director
من با کارگردانم رابطه خوبی دارم
سگ | Dog |
Every dog has his day
هر سگی روز خود را دارد
سریال | Drama |
It was good drama, but historically inaccurate
سریال خوبی بود اما از نظر تاریخی نادرست بود
نقاشی | Drawing |
This is a fine drawing
این یک نقاشی خوب است
کلمات انگلیسی با حرف E
گوش | Ear |
The sound smites upon the ear
صدا به گوش می رسد
زمین | Earth |
The earth rotates once a day
زمین روزی یک بار می چرخد
اقتصاد | Economics |
He has never read around the subject of economics
او هرگز پیرامون موضوع اقتصاد مطالعه نکرده است
ویرایشگر | Editor |
He is the editor of a daily paper
او ادیتور یک روزنامه است
تحصیلات | Education |
We’ve spent a lot on the children’s education
ما خرج زیادی برای تحصیل بچه ها کرده ایم
تخم مرغ | Egg |
I always have a boiled egg for breakfast
من همیشه برای صبحانه یک تخم مرغ آب پز می خور
انرژی | Energy |
He is full of energy
او سرشار از انرژی است
امتحان | Exam |
I got my exam results today
امروز نتایج امتحانم را گرفتم
مثال | Example |
Illustration by example is better than explanation in words
مثال زدن بهتر از توضیح با کلمات است
هیجان | Excitement |
Her heart was throbbing with excitement
قلبش از هیجان می تپید
ورزش | Exercise |
Please do that exercise over again
لطفاً آن تمرین را دوباره انجام دهید
کلمات پرکاربرد در انگلیسی با حرف F
صورت | Face |
Good fame is better than a good face
شهرت خوب بهتر از چهره خوب است
حقیقت | Fact |
I was fully aware of the fact
من کاملاً از واقعیت آگاه بودم
خانواده | Family |
He is the eighth child in the family
او هشتمین فرزند خانواده است
فیلم | Film |
We also went to see the film
ما هم برای دیدن فیلم رفتیم
آتش | Fire |
There is no smoke without fire
بدون آتش دودی وجود ندارد
ماهی | Fish |
Never offer to teach fish to swim
هرگز پیشنهاد نکنید که به ماهی ها شنا آموزش دهید
غذا | Food |
He looked longingly at the food on the table
با حسرت به غذای روی میز نگاه کرد
فوتبال | Football |
Football is a team game
فوتبال یک بازی تیمی است
آزادی | Freedom |
Freedom of speech is every American’s birthright
آزادی بیان حق اصلی هر آمریکایی است
دوستی | Friendship |
True friendship lasts forever
دوستی واقعی برای همیشه ماندگار است
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف G
بازی | Game |
The crowd drifted out after the football game
جمعیت بعد از بازی فوتبال بیرون رفتند
زباله | Garbage |
Garbage pollutes our rivers
زباله ها رودخانه های ما را آلوده می کنند
باغ | Garden |
A swarm of bees flew into the garden
دسته ای از زنبورها به داخل باغ پرواز کردند
هدیه | Gift |
It is a gift for my brother
هدیه ای برای برادرم است
دختر | Girl |
I heard a girl squeal in that room
صدای جیغ دختری را در آن اتاق شنیدم
مادربزرگ | Grandmother |
He inherited a fortune from his grandmother
از مادربزرگش ثروتی به ارث برده است
گروه | Group |
The airliner was hijacked by a group of terrorists
هواپیمای مسافربری توسط گروهی از تروریست ها ربوده شد
مهمان | Guest |
Tom was a guest on a live radio show
تام مهمان یک برنامه زنده رادیویی بود
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف H
مو | Hair |
She dried her hair in the sun
او موهای خود را در آفتاب خشک کرد
دست | Hand |
Don’t bite the hand that feeds you
دستی را که به شما غذا می دهد گاز نگیرید
کلاه | Hat |
The hat is part of the school uniform
کلاه بخشی از لباس مدرسه است
سر | Head |
Better an empty purse than an empty head
یک کیف پول خالی بهتر از یک سر خالی است
سلامتی | Health |
There is no greater riches than health
هیچ ثروتی بالاتر از سلامتی نیست
قلب | Heart |
Every heart has its own sorrow
هر قلبی غم خودش را دارد
تاریخ | History |
China is a large country with a long history
چین کشوری بزرگ با تاریخی طولانی است
امید | Hope |
While there is life, there is hope
تا زمانی که زندگی هست، امید هم هست
بیمارستان | Hospital |
In hospital she’ll be under observation all the time
در بیمارستان همیشه تحت نظر خواهد بود
هتل | Hotel |
Leave your luggage in the hotel
چمدان خود را در هتل بگذارید
خانه | House |
A man’s house is his castle
خانه مرد قلعه اوست
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف I
یخ | Ice |
She slipped on the ice
او روی یخ لیز خورد
تصویر | Image |
She looked at her image in the mirror
او به تصویر خود در آینه نگاه کرد
اینترنت | Internet |
The popularity of the Internet has soared
محبوبیت اینترنت افزایش یافته است
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف J
شغل | Job |
He’s trying to get a job
او در تلاش است تا شغلی پیدا کند
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف K
کلید | Key |
Money is the key that opens all doors
پول کلیدی است که همه درها را باز می کند
پادشاه | King |
An owl is the king of the night
جغد پادشاه شب است
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف L
زبان | Language |
She is learning a new language
او در حال یادگیری یک زبان جدید است
رهبر | Leader |
The new leader is a good selection
رهبر جدید انتخاب خوبی است
کتابخانه | Library |
The library is in the center of the town
کتابخانه در مرکز شهر است
زندگی | Life |
What makes life dreary is the want of motive
چیزی که زندگی را ترسناک می کند، نداشتن انگیزه است
لیست | List |
Her name was expunged from the list
نام او از فهرست حذف شد
مکان | Location |
The location of the hotel is sublime
موقعیت هتل عالی است.
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف M
مجله | Magazine |
This magazine comes out quarterly
این مجله به صورت فصلی منتشر می شود
مرکز خرید | Mall |
The crowds thronged into the mall
جمعیت به مرکز خرید هجوم آوردند
نقشه | Map |
Mark the place on the map
مکان را روی نقشه علامت گذاری کنید
بازار | Market |
I usually buy all my vegetables at the market
من معمولا همه سبزیجاتم را از بازار می خرم
ریاضی | Math |
She’s learning calculus in math class
او در کلاس ریاضی حساب دیفرانسیل و انتگرال را یاد می گیرد
رسانه | Media |
He didn’t like the media probing into his past
او دوست نداشت رسانه ها در مورد گذشته او تحقیق کنند
دارو | Medicine |
A good medicine tastes bitter
داروی خوب طعم تلخی دارد
منو | Menu |
The waiter brought the menu
گارسون منو آورد
پیام | Message |
The message was written in code
پیام به صورت کد نوشته شده بود
فلز | Metal |
Aluminum is a kind of metal
آلومینیوم نوعی فلز است
روش | Method |
He invented a new method to make bread
او روش جدیدی برای تهیه نان ابداع کرد
پول | Money |
Love of money is the root of all evil
عشق به پول ریشه همه بدی هاست
ماه | Month |
December is the last month of the year
دسامبر آخرین ماه سال است
صبح | Morning |
Two of the students were tardy this morning
امروز صبح دو نفر از دانش آموزان تاخیر داشتند
موش | Mouse |
I held the mouse by its tail
موش را از دمش گرفتم
فیلم | Movie |
Just relax and enjoy the movie
فقط استراحت کنید و از فیلم لذت ببرید
موزیک | Music |
Music washes away from the soul the dust of everyday life
موسیقی غبار زندگی روزمره را از روح پاک می کند
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف N
اسم | Name |
A good name is better than (great) riches
نام نیک بهتر از ثروت (بزرگ) است
ملیت | Nation |
The Chinese are an industrious nation
چینی ها ملتی پرتلاش هستند
طبیعت | Nature |
Nature will have its course
طبیعت مسیر خود را خواهد داشت
اخبار | News |
She passed out when she heard the tragic news
با شنیدن این خبر غم انگیز از حال رفت
روزنامه | Newspaper |
I wish to insert an advertisement in your newspaper
می خواهم در روزنامه شما آگهی درج کنم
شب | Night |
A huge bomb blast rocked central London last night
انفجار مهیبی شب گذشته مرکز لندن را لرزاند
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف O
اداره | Office |
Our office is open from Monday to Friday inclusive
اداره ما از دوشنبه تا جمعه باز است
روغن | Oil |
Oil doesn’t mix with water
روغن با آب مخلوط نمی شود.
اسامی پرکاربرد در انگلیسی با P
کاغذ | Paper |
There is a blot of ink on the paper
یک لکه جوهر روی کاغذ وجود دارد
مسافر | Passenger |
Passenger ships are a costly way to travel
کشتی های مسافربری راهی پرهزینه برای سفر هستند
مردم | People |
Never judge people by their appearance
هرگز افراد را از روی ظاهرشان قضاوت نکنید
اجازه | Permission |
She begged permission to leave
او اجازه خروج خواست
شخص | Person |
I am not myself a punctual person
من خودم آدم وقت شناس نیستم
شخصیت | Personality |
He has a strong personality
شخصیتی قوی دارد
گوشی همراه | Phone |
I didn’t make any phone calls
هیچ تماس تلفنی نداشتم
عکس | Photo |
Please send a photo
لطفا یک عکس ارسال کنید
فیزیک | Physics |
He majors in physics
او در رشته فیزیک تحصیل می کند
پیانو | Piano |
You play the piano well
شما به خوبی پیانو می نوازید
پیتزا | Pizza |
I live for pizza
من برای پیتزا زندگی میکنم
مکان | Place |
Let’s go to that new pizza place tonight
بیا امشب به آن پیتزافروشی جدید برویم
پلتفرم | Platform |
Your questions will be answered from the platform
سوالات شما از پلتفرم پاسخ داده می شود
شعر | Poem |
He recited the poem to the class
او شعر را برای کلاس خواند
پلیس | Police |
The thief is wanted by the police
سارق تحت تعقیب پلیس است
قدرت | Power |
Knowledge is power
دانش قدرت است
تمرین | Practice |
Without practice, hopes will be reduced to zero
بدون تمرین، امیدها به صفر می رسد
قیمت | Price |
The price of wheat had reached an all-time low
قیمت گندم به پایین ترین حد خود رسیده بود
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف Q
ملکه | Queen |
The queen bore him four fine sons
ملکه برای او چهار پسر خوب به دنیا آورد
سوال | Question |
She answered the question in the negative
او به این سؤال پاسخ منفی داد
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف (R)
رادیو | Radio |
She’s listening to the radio
او در حال گوش دادن به رادیو است
دلیل | Reason |
Love is without reason
عشق بی دلیل است
ضبط | Recording |
The recording quality is excellent
کیفیت ضبط عالی است
یخچال | Refrigerator |
We have a refrigerator in our kitchen
ما یک یخچال در آشپزخانه خود داریم
مسئولیت | Responsibility |
He has no sense of responsibility
او هیچ احساس مسئولیتی ندارد
رستوران | Restaurant |
This restaurant has a fine reputation
این رستوران شهرت خوبی دارد
نتیجه | Result |
She was disheartened at the result
او از نتیجه ناامید شد
ریسک | Risk |
Without risk, there is no reward
بدون ریسک، هیچ پاداشی وجود ندارد
رودخانه | River |
We crossed over the river into Sweden
از رودخانه عبور کردیم و وارد سوئد شدیم
جاده | Road |
Perseverance is the only road to success
پشتکار تنها راه موفقیت است
سنگ | Rock |
There’s a lot of danger in rock climbing
در صخره نوردی خطرات زیادی وجود دارد
نقش | Role |
Money played an important role in his life
پول نقش مهمی در زندگی او داشت
اتاق | Room |
His room is thrice the size of mine
اندازه اتاق او سه برابر اتاق من است
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف S
سالاد | Salad |
Avocado salad is a favourite of mine
سالاد آووکادو مورد علاقه من است
نمک | Salt |
Salt is crucial in cooking
نمک در آشپزی بسیار مهم است
نمونه | Sample |
Each sample was examined through a microscope
هر نمونه از طریق میکروسکوپ بررسی شد
صحنه | Scene |
I can hardly imagine such a scene
من به سختی می توانم چنین صحنه ای را تصور کنم
مدرسه | School |
I don’t remember my first day at school
اولین روز مدرسه ام را به یاد نمی آورم
علم | Science |
Some people think that chess is a science
برخی فکر می کنند که شطرنج یک علم است
صفحه نمایش | Screen |
He went on staring at the TV screen
او همچنان به صفحه نمایش تلویزیون خیره شد
شکل | Shape |
The island was originally circular in shape
این جزیره در ابتدا دایره ای شکل بود
پیراهن | Shirt |
You look good in that shirt
شما در آن پیراهن خوب به نظر میرسید
خواننده | Singer |
She is my favorite singer
او خواننده مورد علاقه من است
اقا | Sir |
Can I help you, sir?
میتوانم به شما کمک کنم، قربان
خواهر | Sister |
The resemblance between Susan and her sister was remarkable
شباهت سوزان و خواهرش جالب بود
محل مکان | Site |
The statue was removed to another site
مجسمه به مکان دیگری منتقل شد
مهارت | Skill |
This job demands a high degree of skill
این شغل به مهارت بالایی نیاز دارد
نرم افزار | Software |
The software has no particular distinguishing features
نرم افزار هیچ ویژگی متمایز خاصی ندارد
صدا | Sound |
The sound of the music died away
صدای موسیقی خاموش شد
سوپ | Soup |
The soup is warming up on the stove
سوپ روی اجاق در حال گرم شدن است
فضا | Space |
There’s a lot of storage space in the loft
فضای ذخیره سازی زیادی در انبار وجود دارد
ورزش | Sport |
sailing is a wonderful sport
قایقرانی ورزش فوق العاده ای است
مربع | Square |
The area of the office is 35 square metres
مساحت دفتر 35 متر مربع است
ستاره | Star |
The club were forced to sell their star player
باشگاه مجبور شد ستاره خود را بفروشد
فروشگاه | Store |
The store has a lot of regular customers
فروشگاه مشتریان دائمی زیادی دارد
داستان | Story |
Every picture tells a story
هر تصویر داستانی را بیان می کند.
استرس | Stress |
Your headaches are due to stress
سردردهای شما به دلیل استرس است
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف T
وظیفه | Task |
We have a formidable task ahead of us
ما کار سختی در پیش داریم
چای | Tea |
Bring back some tea for me
برای من چای بیاور
معلم | Teacher |
Experience is the best teacher
تجربه بهترین معلم است
تلویزیون | Television |
I saw the Olympic Games on television
بازی های المپیک را از تلویزیون دیدم
تنیس | Tennis |
I like to play tennis
من دوست دارم تنیس بازی کنم
چیز | Thing |
There’s no such thing as bad publicity
چیزی به نام تبلیغات بد وجود ندارد
فکر | Thought |
The wish is father to the thought
آرزو پدر اندیشه است
زمان | Time |
There is a time for all things
برای همه چیز زمانی وجود دارد
زبان | Tongue |
A good tongue is a good weapon
زبان خوب، سلاح خوبی است
ابزار | Tool |
A hammer is a sort of tool
چکش نوعی ابزار است
دندان | Tooth |
My tooth is killing me
دندونم داره منو میکشه
موضوع | Topic |
This topic requires a lot of deep thinking
این موضوع نیاز به تفکر عمیق زیادی دارد
شهر | Town |
She has several friends in the town
او چندین دوست در شهر دارد
حقیقت | Truth |
Truth hath a good face, but ill clothes.
حقیقت چهره نیکو دارد، اما لباس بد
دو | Two |
No man can do two things at once
هیچ مردی نمی تواند دو کار را همزمان انجام دهد
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف (U)
عمو/ دایی | Uncle |
I don’t have much contact with my uncle
من زیاد با عمویم ارتباط ندارم
دانشگاه | University |
She teaches English at London University
او در دانشگاه لندن انگلیسی تدریس میکند
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف V
ویدیو | Video |
She has watched the race on video
او مسابقه را به صورت ویدئویی تماشا کرده است
ویروس | Virus |
She has got some kind of virus
او به نوعی ویروس مبتلا شده است
صدا | Voice |
Give every man thy ear, but few thy voice
گوش خود را به هر کس بده، اما صدایت را کم
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف W
جنگ | War |
If you wish for peace, be prepared for war
اگر آرزوی صلح دارید، برای جنگ آماده باشید
هشدار | Warning |
She didn’t heed my warning
او به هشدار من توجه نکرد
آب | Water |
Beware of a silent dog and still water
مراقب سگ ساکت و آب ساکن باشید
مسیر | Way |
Love will find a way
عشق راهی پیدا خواهد کرد
آب و هوا | Weather |
The good seaman is known in bad weather
دریانورد خوب در هوای بد شناخته می شود
وب | Web |
Our web page had 243 hits this week
صفحه وب ما در این هفته 243 بازدید داشت
عروسی | Wedding |
He hasn’t any suitable shoes for the wedding
کفش مناسبی برای عروسی ندارد
همسر | Wife |
A good husband makes a good wife
شوهر خوب، زن خوب می سازد
باد | Wind |
Hoist your sail when the wind is fair
بادبان خود را هنگامی که باد می وزد بالا ببرید
برنده | Winner |
There will be a prize for the winner
برای برنده جایزه در نظر گرفته می شود
چوب | Wood |
William was chopping wood for fire
ویلیام در حال خرد کردن هیزم برای آتش بود
کلمه | Word |
There is great difference between word and deed
برای یک مرد عاقل یک کلمه کافی است
کار | Work |
Work will not kill a man but worry will
کار انسان را نمی کشد اما نگرانی می کشد
جهان | World |
This world belongs to the energetic
این دنیا متعلق به افراد پر انرژی است
نویسنده | Writer |
He was a writer of repute
او نویسنده ای معروف بود
کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرفY
سال | Year |
May good fortune find you this yea
باشد که بخت خوب شما را در این سال پیدا کند
سایر کلمات پرکاربرد انگلیسی
پایان | End |
A woman’s work is never at an end
کار یک زن هرگز به پایان نمی رسد
عضو | Member |
I am a member of the basketball team
من عضو تیم بسکتبال هستم
انجمن | community |
He did it for the interests of the community
او این کار را برای منافع جامعه انجام داد
رئیس جمهور | president |
The two spies were pardoned yesterday by the President
این دو جاسوس دیروز توسط رئیس جمهور مورد عفو قرار گرفتند
تیم | team |
He’ll be a great asset to the team
او یک سرمایه بزرگ برای تیم خواهد بود
دقیقه | minute |
There’s one born every minute
در هر دقیقه یک نفر به دنیا می آید
ایده | idea |
We are totally supportive of this idea
ما کاملاً از این ایده حمایت می کنیم
بچه | kid |
Having a kid is a 24/7 job
بچه دار شدن یک شغل 24 ساعته است
اطلاعات | information |
For more information, visit our website
برای اطلاعات بیشتر به وب سایت ما مراجعه کنید
پشت / کمر | back |
Straighten your back – try not to slouch
پشت خود را صاف کنید – سعی کنید خم نشوید
والدین | parent |
The written consent of a parent is required
رضایت کتبی یکی از والدین الزامی است
دفتر | office |
His office is on the third floor
دفترش در طبقه سوم است
در | door |
Open not your door when the devil knocks
وقتی شیطان در می زند، در را باز نکنید
بیزنس | Business |
Do business, but be not a slave to it
تجارت کنید، اما برده آن نباشید
دوران کودکی | Childhood |
From earliest childhood she’d had a love of dancing
از همان دوران کودکی او عاشق رقص بود
خطر | Danger |
Danger is next neighbour to security
خطر همسایه کناری امنیت است
داده ها | Data |
She still needs to analyse the data
او هنوز نیاز به تجزیه و تحلیل داده ها دارد
شیشه | Glass |
Nature is the glass reflecting truth
طبیعت شیشه ای است که حقیقت را منعکس میکند
چمن | Grass |
The grass was cool and pleasant underfoot
علف زیر پا خنک و دلپذیر بود
گلف | Golf |
I like to play golf
من دوست دارم گلف بازی کنم
سخت افزار | Hardware |
The company deals in both hardware and software
این شرکت در زمینه سخت افزار و نرم افزار فعالیت می کند
هیدروژن | Hydrogen |
Water is composed of hydrogen and oxygen
آب از هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده است
عسل | Honey |
Old bees yield no honey
زنبورهای پیر عسل تولید نمی کنند
زیبایی | Beauty |
Love is the beauty of soul
عشق زیبایی روح است
قناعت | Contentment |
Happiness consists in contentment
خوشبختی در قناعت است
شجاعت | Courage |
He praised her for her courage
او را به خاطر شجاعتش ستود
جرم | Crime |
He has committed a crime
او مرتکب جرم شده است
رشد | Growth |
The 1990s were a period of rapid change/growth
دهه 1990 دوره تغییر/رشد سریع بود
شادی | Happiness |
Riches do not always bring happiness
ثروت همیشه خوشبختی نمی آورد
نفرت | Hate |
Love, joy, hate, fear and jealousy are all emotions
عشق، شادی، نفرت، ترس و حسادت همه احساسات هستندJoy شادی
عدالت | Justice |
Justice must be done even if the sky falls
عدالت باید اجرا شود حتی اگر آسمان سقوط کند
خنده | Laughter |
Laughter is the best medicine
خنده بهترین دوا است
قانون | Law |
Law makers should not be law breakers
قانونگذاران نباید قانون شکن باشند
آزادی | Liberty |
The price of liberty is eternal vigilance
بهای آزادی هوشیاری ابدی است
عشق | Love |
When love puts in, friendship is gone
وقتی عشق وارد می شود، دوستی از بین می رود
شانس | Luck |
Behind bad luck comes good luck
پشت بدشانسی، خوش شانسی می آید
لوکس | Luxury |
A refrigerator was then a luxury
آن زمان یخچال یک کالای لوکس بود
نیاز | Need |
True love shows itself in time of need
عشق واقعی در زمان نیاز خود را نشان میدهد
نظر | Opinion |
I’ve recently changed my opinion of her
من اخیراً نظرم را در مورد او تغییر داده ام
فرصت | Opportunity |
We’re missing out on a tremendous opportunity
ما یک فرصت فوق العاده را از دست می دهیم
درد | Pain |
Poverty is a pain, but no disgrace
فقر درد است، اما ننگ نیست
واقعیت | Reality |
She refuses to face reality
از رویارویی با واقعیت امتناع می کند
آرامش | Relaxation |
I play the piano for relaxation
برای آرامش پیانو می نوازم
رضایت | Satisfaction |
It gave me a feeling of satisfaction
به من احساس رضایت داد
سرعت | Speed |
Our speed averaged out at 50 km an hour
سرعت ما به طور متوسط 50 کیلومتر در ساعت بود
پیروزی | Victory |
The victory was nothing less than a miracle
پیروزی چیزی جز یک معجزه نبود
گرما | Warmth |
We felt the warmth of the sun
گرمای خورشید را احساس کردیم
ثروت | Wealth |
Good health is above wealth
سلامتی بالاتر از ثروت است
دانش اموز | Student |
Jack is a clever student
جک دانش آموز باهوشی است
درخت | Tree |
A tree is known by its fruit
درخت را از میوه اش میشناسند
جعبه | Box |
This box weighs five kilogrammes
وزن این جعبه پنج کیلوگرم است
مشتری | Customer |
Customer relations is an important element of the job
ارتباط با مشتری یک عنصر مهم کار است
فرودگاه | Airport |
We managed to get to the airport in time
موفق شدیم به موقع به فرودگاه برسیم
کیف | Briefcase |
He unclasped his briefcase and took out his notes
کیفش را باز کرد و یادداشت هایش را بیرون آورد
پروانه | Butterfly |
Love is like a butterfly
عشق مثل پروانه است
زمینه | Background |
The job would suit someone with a business background
این شغل برای کسی که سابقه بیزینس دارد مناسب است
کابیت | Cupboard |
The mice in the cupboard squeaked
موش های داخل کمد جیرجیر کردند
سنجاقک | Dragonfly |
A dragonfly has a life spen of 24 hours
سنجاقک 24 ساعت عمر می کند
اتش بازی | Fireworks |
I was attracted by the spectacular display of fireworks
نمایش دیدنی آتش بازی من را جذب کرد
رد پا | Footprint |
The outline of a footprint was visible in the snow
طرح کلی رد پا در برف قابل مشاهده بود
شراکت | Partnership |
They decided to break up the partnership
آنها تصمیم گرفتند شراکت را به هم بزنند
فتوکپی | Photocopy |
Please send a photocopy of your passport
لطفا فتوکپی پاسپورت خود را ارسال کنید
بارانی | Raincoat |
I like this purple raincoat
من این بارانی بنفش را دوست دارم
اسنوبرد | Snowboard |
The children love to snowboard in winter
بچه ها عاشق اسنوبرد در زمستان هستند
آفتاب | Sunshine |
You are the sunshine that makes my day
تو آفتابی هستی که روز مرا میسازد
فنجان چای | Teacup |
I’m awfully sorry. I’ve broken a teacup
من واقعا متاسفم. من فنجان چای را شکستم
قوری | Teapot |
The teapot dropped out of her hand
قوری از دستش افتاد
رعد و برق | Thunderstorm |
She got caught in a thunderstorm
او گرفتار رعد و برق شد
جدول زمانی | Timetable |
We have a new timetable each term
ما هر ترم یک جدول زمانی جدید داریم
دوش | Shower |
A shower will refresh you
دوش گرفتن شما را سرحال می کند
سقوط | Fall |
A light rain began to fall
باران خفیفی شروع به باریدن کرد
کارکنان | Staff |
We’ve been having trouble getting staff
ما برای جذب کارمندان مشکل داشتیم
سوالات متداول کلمات پرکاربرد در زبان انگلیسی
یادگیری کلمات پرکاربرد در زبان انگلیسی مهم است زیرا این کلمات در مکالمات و نوشته های روزمره به طور مکرر استفاده می شوند. دانستن معنا و کاربرد این کلمات برای برقراری ارتباط موثر ضروری است.
به عنوان مثال، کلمه “be” یکی از پرکاربردترین کلمات در زبان انگلیسی است. این کلمه برای بیان وجود یا وقوع استفاده می شود. دانستن معنا و کاربرد این کلمه به شما کمک می کند تا جملات ساده و پیچیده ای را در زبان انگلیسی بسازید.
روش های مختلفی برای یادگیری کلمات پرکاربرد در زبان انگلیسی وجود دارد. برخی از روش های موثر عبارتند از:
آنها را در جملات مختلف تمرین کنید. بهترین راه برای یادگیری کلمات جدید این است که آنها را در جملات مختلف تمرین کنید. این به شما کمک می کند تا معنا و کاربرد آنها را به خوبی درک کنید.
از منابع مختلف استفاده کنید. برای یادگیری کلمات پرکاربرد، می توانید از منابع مختلف مانند کتاب های لغت، دیکشنری ها، و وب سایت های آموزشی استفاده کنید.
از یک برنامه یادگیری زبان استفاده کنید. برنامه های یادگیری زبان می توانند به شما در یادگیری کلمات پرکاربرد کمک کنند. این برنامه ها معمولاً شامل تمرینات و آزمون هایی هستند که به شما کمک می کنند تا کلمات را به خاطر بسپارید.
برخی از کلمات پرکاربرد در زبان انگلیسی عبارتند از:
be
have
can
will
must
should
would
may
علاوه بر این کلمات، کلمات دیگری نیز وجود دارند که در زبان انگلیسی بسیار پرکاربرد هستند. این کلمات عبارتند از:
of
to
and
a
in
that
is
it
برای به خاطر سپردن کلمات پرکاربرد در زبان انگلیسی، می توانید از روش های مختلفی استفاده کنید. برخی از روش های موثر عبارتند از:
از روش های مختلف یادگیری استفاده کنید. برای یادگیری کلمات جدید، می توانید از روش های مختلفی مانند خواندن، گوش دادن، نوشتن و صحبت کردن استفاده کنید. این کار به شما کمک می کند تا کلمات را از طریق کانال های مختلف به خاطر بسپارید.
از کلمات جدید در مکالمات و نوشته های خود استفاده کنید. بهترین راه برای به خاطر سپردن کلمات جدید این است که از آنها در مکالمات و نوشته های خود استفاده کنید. این کار به شما کمک می کند تا معنا و کاربرد کلمات را به خوبی درک کنید.
از منابع مختلف استفاده کنید. برای یادگیری کلمات پرکاربرد، می توانید از منابع مختلف مانند کتاب های لغت، دیکشنری ها، و وب سایت های آموزشی استفاده کنید. این منابع معمولاً شامل تمرینات و آزمون هایی هستند که به شما کمک می کنند تا کلمات را به خاطر بسپارید.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.