جهت ها در انگلیسی
جهت ها به انگلیسی، یادگیری جهت ها در انگلیسی برای گشت و گذار در دنیای انگلیسی زبان بسیار ضروری است. این موضوع نه تنها برای سفر، بلکه برای درک نقشه ها، آدرس ها و حتی مکالمات روزمره مفید خواهد بود.
جدول محتوا
در ادامه به بررسی جهت های اصلی و فرعی در انگلیسی می پردازیم:
جهت های اصلی:
- شمال: North (N)
- جنوب: South (S)
- شرق: East (E)
- غرب: West (W)
جهت های فرعی:
- شمال شرقی: Northeast (NE)
- شمال غربی: Northwest (NW)
- جنوب شرقی: Southeast (SE)
- جنوب غربی: Southwest (SW)
عبارات پرکاربرد:
- به سمت: towards
- به طرف: to
- در: at
- روی: on
- در کنار: next to
- بین: between
- عقب: behind
- جلو: in front of
- چپ: left
- راست: right
مثال:
- The park is to the north of the library. (پارک در شمال کتابخانه است.)
- Turn right at the next intersection. (در تقاطع بعدی به سمت راست بپیچید.)
- The museum is located on Main Street. (موزه در خیابان اصلی واقع شده است.)
- My house is between the school and the supermarket. (خانه من بین مدرسه و سوپرمارکت است.)
جهت های جغرافیایی به انگلیسی
معنی فارسی | جهت ها به انگلیسی | |
شمال | North | |
جنوب | South | |
غرب | West | |
شرق | East | |
شمال غربی | Northwest | |
شمال شرقی | Northeast | |
جنوب غربی | Southwest | |
جنوب شرقی | Southeast |
لغات کاربردی جهت یابی و مکان به انگلیسی
جهت ها به انگلیسی | معنی فارسی | |
Between | بین دو چیز یا مکان | |
Next to | در کنار | |
Behind | پشت | |
In front of | جلو | |
Near | نزدیک | |
Far | دور | |
On the corner | در گوشه یا نبش | |
Left | سمت چپ | |
Right | سمت راست | |
Straight (on / ahead) | مستقیم | |
Past | بعد از | |
Along | در طول / در امتداد | |
Across from | روبرو | |
Up | بالا | |
Down | پایین | |
Through | از میان | |
Out of | خارج از | |
Opposite | در مقابل | |
Over there | آن طرف | |
There | آنجا | |
Here | اینجا | |
Over here | این طرف | |
On top of | بالای | |
At the end of | در انتهای | |
On the left | در سمت چپ | |
On the right | در سمت راست | |
In the middle of | در میان | |
Under | در زیر | |
Into | در داخل | |
Above | در بالای | |
Go straight | مستقیم برو | |
Turn left | به چپ به بپیچ | |
Turn right | به راست بپیچ |
شمال به انگلیسی
معنی و کاربرد:
- North: به معنی “شمال” است.
- North به عنوان اسم، به خود جهت شمال اشاره میکند.
- North به عنوان صفت، به معنای “شمالی” است.
- North به عنوان قید، به معنی “به سمت شمال” است.
مثال:
- اسم:
- Polar bears live in the north. (خرسهای قطبی در شمال زندگی میکنند.)
- The north wind is cold. (باد شمالی سرد است.)
- صفت:
- He lives in North Tehran. (او شمال تهران زندگی میکند.)
- The north bank of the river is more developed. (ساحل شمالی رودخانه توسعهیافتهتر است.)
- قید:
- Our house faces north. (خانه ما رو به شمال است.)
- He went north to find work. (او برای پیدا کردن کار به شمال رفت.)
نکات:
- North مخفف Northward است.
- N مخفف North است و در نقشهها برای نشان دادن جهت شمال استفاده میشود.
- عقربه قطبنما همیشه به سمت North اشاره میکند.
عبارات پرکاربرد:
- to the north of: در شمال …
- north of: شمال …
- the North Pole: قطب شمال
- the Northern Hemisphere: نیمکره شمالی
- the North Star: ستاره قطبی
جنوب به انگلیسی
معنی و کاربرد:
- South: به معنی “جنوب” است.
- South به عنوان اسم، به خود جهت جنوب اشاره میکند.
- South به عنوان صفت، به معنای “جنوبی” است.
- South به عنوان قید، به معنی “به سمت جنوب” است.
مثال:
- اسم:
- The best beaches are in the south. (بهترین ساحلها در جنوب هستند.)
- The South Pole is the coldest place on Earth. (قطب جنوب سردترین نقطه زمین است.)
- صفت:
- The storm will reach the South coast tomorrow. (طوفان فردا به ساحل جنوبی میرسد.)
- You can find the best diamonds in South Africa. (شما میتوانید بهترین الماسها را در آفریقای جنوبی پیدا کنید.)
- قید:
- Our car broke down a mile south of the city. (ماشین ما یک مایل جنوب شهر خراب شد.)
- He went south to find work. (او برای پیدا کردن کار به جنوب رفت.)
نکات:
- South مخفف Southward است.
- S مخفف South است و در نقشهها برای نشان دادن جهت جنوب استفاده میشود.
- پیکان پایینی قطبنما همیشه به سمت South اشاره میکند.
عبارات پرکاربرد:
- to the south of: در جنوب …
- south of: جنوب …
- the South Pole: قطب جنوب
- the Southern Hemisphere: نیمکره جنوبی
- the Southern Cross: صورت فلکی صلیب جنوبی
شرق به انگلیسی
معنی و کاربرد:
- East: به معنی “شرق” است.
- East به عنوان اسم، به خود جهت شرق اشاره میکند.
- East به عنوان صفت، به معنای “شرقی” است.
- East به عنوان قید، به معنی “به سمت شرق” است.
مثال:
- اسم:
- The sun rises in the east. (خورشید از شرق طلوع میکند.)
- The East is home to many ancient civilizations. (شرق خاستگاه بسیاری از تمدنهای باستانی است.)
- صفت:
- The East Coast of the United States is known for its beaches. (ساحل شرقی ایالات متحده به خاطر سواحلش معروف است.)
- The eastern part of the country is more mountainous. (قسمت شرقی کشور کوهستانیتر است.)
- قید:
- We drove east for several hours. (ما چندین ساعت به سمت شرق رانندگی کردیم.)
- The wind was blowing from the east. (باد از شرق میوزید.)
نکات:
- East مخفف Eastward است.
- E مخفف East است و در نقشهها برای نشان دادن جهت شرق استفاده میشود.
- اگر رو به شمال بایستید، سمت راست شما East خواهد بود.
عبارات پرکاربرد:
- to the east of: در شرق …
- east of: شرق …
- the East Pole: قطب شمال
- the Eastern Hemisphere: نیمکره شرقی
- the Far East: شرق دور
غرب به انگلیسی
معنی و کاربرد:
- West: به معنی “غرب” است.
- West به عنوان اسم، به خود جهت غرب اشاره میکند.
- West به عنوان صفت، به معنای “غربی” است.
- West به عنوان قید، به معنی “به سمت غرب” است.
مثال:
- اسم:
- The sun sets in the west. (خورشید در غرب غروب میکند.)
- The Wild West was a lawless region. (غرب وحشی منطقهای بیقانون بود.)
- صفت:
- The West Coast of the United States is known for its mild climate. (ساحل غربی ایالات متحده به خاطر آب و هوای ملایمش معروف است.)
- Western culture has had a major impact on the world. (فرهنگ غربی تاثیر زیادی بر جهان داشته است.)
- قید:
- We traveled west for several days. (ما چندین روز به سمت غرب سفر کردیم.)
- The wind was blowing from the west. (باد از غرب میوزید.)
نکات:
- West مخفف Westward است.
- W مخفف West است و در نقشهها برای نشان دادن جهت غرب استفاده میشود.
- اگر رو به شمال بایستید، سمت چپ شما West خواهد بود.
عبارات پرکاربرد:
- to the west of: در غرب …
- west of: غرب …
- the West Pole: قطب شمال
- the Western Hemisphere: نیمکره غربی
- the Wild West: غرب وحشی
بیشتر بخوانید :
کامل ترین لیست ادویه جات به زبان انگلیسی
تبریک عید نوروز 1403 به انگلیسی
صحبت کردن در مورد جهتهای جغرافیایی به انگلیسی:
ساختارهای مشخصی برای استفاده از جهتها در جملات انگلیسی وجود دارد. ساختارهایی که بسته به نقش جهتها داخل جمله (اسم، صفت یا قید) تعیین میشوند.
در زیر به ساختارهای استفاده از جهتها در جملات انگلیسی اشاره میکنیم:
1. جهت جغرافیایی یک مکان نسبت به مکان دیگر:
زمانی که قصد دارید در زبان انگلیسی جهت جغرافیایی یک مکان را نسبت به مکانی دیگر توشیح دهیم باید از این ساختار استفاده کنیم:
[place] is [direction word] of [another place].
{نام مکان} + is/are + {جهت جغرافیایی }+ of + {نام مکان دیگر}
• [Oregon] is [south] of [Washington].
اورگان در جنوب واشنگتن است.
2. جهت جغرافیایی یک مکان نسبت به کل کشور:
زمانی که قصد دارید موقعیت جغرافیایی یک مکان در یک کشور را توضیح دهید باید از ساختار جملهبندی زیر استفاده کنید:
• [town/city] is in the [direction word] part of [country]
[شهر] is in the [جهت] part of [کشور]
• [town/city] is in the [direction word] of [country]
[شهر] is in the [جهت جغرافیایی] of [کشور]
• [San Diego] is in the [western] part of [the United States].
سن دیگو در بخش غربی ایالات متحده آمریکا است.
• [Shiraz] is in the [south] of [Iran].
شیراز در جنوب ایران قرار دارد.
3. جهت جغرافیایی کشورها نسبت به یکدیگر:
زمانی که قصد دارید در مورد موقعیت جغرافیایی دو کشور نسبت به یکدیگر صحبت کنید، باید از جهتها در انگلیسی با ساختار زیر استفاده کنید:
• [country] is to the [direction word] of [another country]
[کشور] is to the [جهت جغرافیایی] of [کشور دیگر]
• [The United States] is to the [south] of [Canada].
آمریکا در جنوب کانادا قرار دارد.
4. جهت جغرافیایی یک مکان کوچکتر نسبت به یک مکان بزرگتر:
زمانی که قصد دارید در مورد جهت جغرافیایی یک مکان کوچکتر نسبت به یک مکان بزرگتر به انگلیسی توصیح دهید، باید از ساختارهای زیر استفاده کنید:
• [specific place] is to the [direction word] of [another place]
[نام یک مکان خاص] is to the [جهت جغرافیایی] of [نام مکان دیگر]
• [specific place] is in [direction word + ern] [another place]
[نام یک مکان خاص] is in [ern + جهت جغرافیایی] [نام مکان دیگر]
• The [San Diego Zoo] is to the [north] of [San Diego].
باغوحش سن دیگو در شمال سن دیگو قرار دارد.
• The [San Diego Zoo] is in [northern] [San Diego].
باغ وحش سن دیگو در شمال سن دیگو است.
بیشتر بخوانید:
نکات:
- جهتهای جغرافیایی اصلی: شمال (North)، جنوب (South)، شرق (East) و غرب (West)
- حروف اختصاری: N برای شمال، S برای جنوب، E برای شرق و W برای غرب
- استفاده از صفات: میتوانید از جهتها به عنوان صفت قبل از اسم مکان استفاده کنید. به عنوان مثال:
- The northern part of the country is mountainous.
- The eastern coast is known for its beaches.
- استفاده از قید: میتوانید از جهتها به عنوان قید برای نشان دادن حرکت یا جهت استفاده کنید. به عنوان مثال:
- We drove north for several hours.
- The wind was blowing from the west.
تفاوت in the north و to the north و north
در زبان انگلیسی، جهتهای جغرافیایی کاربردهای مختلفی دارند و میتوان از آنها به روشهای مختلفی در جملات استفاده کرد.
در اینجا به طور خلاصه به تفاوت in the north، to the north و north میپردازیم:
1. north:
- به عنوان اسم: به خود جهت شمال اشاره میکند.
- به عنوان صفت: به معنی “شمالی” است.
- به عنوان قید: به معنی “به سمت شمال” است.
مثال:
- اسم: The sun rises in the north.
- صفت: The north wind is blowing.
- قید: We traveled north for several hours.
2. to the north:
- به عنوان یک عبارت: برای نشان دادن جهت یک مکان یا شهر نسبت به مکان یا شهر دیگر استفاده میشود.
- معنی: “در جهت شمال” یا “به سمت شمال”
مثال:
- London is to the north of Paris.
- The Alps are to the north of Italy.
3. in the north:
- به عنوان یک عبارت: برای نشان دادن موقعیت جغرافیایی یک مکان خاص یا یک فرد نسبت به یک مکان بزرگتر استفاده میشود.
- معنی: “در قسمت شمالی”
مثال:
- Paris is in the north of France.
- In the north of England, the climate is cooler.
نکات کلیدی:
- “North” به تنهایی میتواند به عنوان اسم، صفت یا قید استفاده شود.
- “To the north” و “in the north” عباراتی هستند که برای توصیف “جهت” یا “موقعیت مکانی” به کار میروند.
- انتخاب بین “to the north” و “in the north” به نقش کلمه در جمله و میزان جزئیات مورد نظر بستگی دارد.
برای درک بهتر تفاوت این سه عبارت، به مثالهای زیر توجه کنید:
- “The North Pole is the northernmost point on Earth.” (قطب شمال شمالیترین نقطه زمین است.)
در این جمله، “north” به عنوان صفت برای “Pole” استفاده شده است.
- “Canada is to the north of the United States.” (کانادا در شمال ایالات متحده قرار دارد.)
در این جمله، “to the north” برای نشان دادن جهت کانادا نسبت به ایالات متحده استفاده شده است.
- “The city of Toronto is in the north of Ontario.” (شهر تورنتو در شمال انتاریو است.)
در این جمله، “in the north” برای نشان دادن موقعیت تورنتو در داخل استان انتاریو استفاده شده است.
نحوه ساختن صفت با جهتهای جغرافیایی به انگلیسی
در زبان انگلیسی، جهتهای جغرافیایی (North، South، East، West) به تنهایی میتوانند به عنوان صفت در جملات استفاده شوند.
مثال:
- The north wind is blowing. (باد شمالی میوزد.)
- We live in the south of France. (ما در جنوب فرانسه زندگی میکنیم.)
- The east coast of the United States is known for its beaches. (ساحل شرقی ایالات متحده به خاطر سواحلش معروف است.)
- Japan is an east Asian country. (ژاپن یک کشور شرق آسیایی است.)
اما گاهی اوقات، برای تأکید بیشتر بر جهت یا برای ایجاد تنوع در نوشتار، میتوان از پسوند ern به انتهای جهتهای جغرافیایی اضافه کرد.
در اینجا چند نمونه از صفات ساخته شده با پسوند ern آورده شده است:
- Northern: شمالی
- Southern: جنوبی
- Eastern: شرقی
- Western: غربی
- Northwestern: شمال غربی
- Northeastern: شمال شرقی
- Southwestern: جنوب غربی
- Southeastern: جنوب شرقی
نکاتی در مورد استفاده از پسوند ern:
- استفاده از پسوند ern اختیاری است.
- به طور کلی، پسوند ern در جملات رسمیتر یا در متون علمی بیشتر استفاده میشود.
- در مورد برخی از جهتها، مانند “north” و “south”، استفاده از پسوند ern رایجتر از سایر جهتها است.
مثال:
- The northern lights are a beautiful natural phenomenon. (شفق قطبی یک پدیده طبیعی زیبا است.)
- The southern hemisphere is home to many different species of animals. (نیمکره جنوبی محل زندگی بسیاری از گونههای مختلف حیوانات است.)
- The eastern region of the country is known for its mountains. (منطقه شرقی کشور به خاطر کوههایش معروف است.)
- The western coast of the United States is known for its beaches. (ساحل غربی ایالات متحده به خاطر سواحلش معروف است.)
در نهایت، انتخاب اینکه از پسوند ern استفاده کنید یا نه، به سبک نگارش شما و لحنی که میخواهید در جمله convey کنید، بستگی دارد.
جهتها در زبان انگلیسی
در زبان انگلیسی، جهتها نقش مهمی در آدرسدهی، توصیف موقعیت و ارائه دستورالعمل دارند.
در اینجا به بررسی برخی از جهتهای رایج و نحوه استفاده از آنها میپردازیم:
1. جلو و پشت (Front & Back)
- Front: به معنی روبروی چیزی بودن.
- Back: به معنی پشت سر چیزی بودن.
مثال:
- کتابفروشی روبروی پارک است. (The bookstore is to the front of the park.)
- پستخانه پشت کتابفروشی است. (The police station is to the back of the park.)
2. چپ و راست (Left & Right)
- Left: به معنی سمت چپ.
- Right: به معنی سمت راست.
مثال:
- هتل را در سمت چپ پیدا خواهید کرد. (You’ll find the hotel on the left.)
- در تقاطع به سمت راست بپیچید. (Turn right at the stop sign.)
3. دور و نزدیک (Far & Close)
- Far: به معنی دور بودن از یک مکان.
- Close: به معنی نزدیک بودن به یک مکان.
مثال:
- موزه هنر متروپولیتن خیلی دور از اینجا است. (The Metropolitan Museum of Art is pretty far from here.)
- اما کوه رینیر نزدیک است. (But Mount Rainier is close.)
4. جلو و پشت (In front of & Behind)
- In front of: به معنی جلوی چیزی قرار داشتن.
- Behind: به معنی پشت سر چیزی قرار داشتن.
مثال:
- کتابخانه روبروی سوپرمارکت است. (The library is in front of the grocery store.)
- سوپرمارکت پشت کتابخانه است. (The grocery store is behind the library.)
5. بالا و پایین (Up & Down)
- Up: به معنی بالا یا افزایش ارتفاع.
- Down: به معنی پایین یا کاهش ارتفاع.
مثال:
- دوست دارم به آسمان نگاه کنم. (I like looking up at the sky.) [جهت آسمان]
- با آسانسور به طبقه سوم بروید. (Take the elevator up to the third floor.) [افزایش ارتفاع]
- پایین را نگاه نکن! (Don’t look down!) [جهت زمین]
- توپ از روی شیب لغزید. (The ball slid down the ramp.) [کاهش ارتفاع]
6. روی و زیر (Over & Under)
- Over: به معنی عبور از بالای چیزی.
- Under: به معنی عبور از زیر چیزی.
مثال:
- از روی پل یادبود جان اف کندی عبور کنید. (Cross over the John F. Kennedy Memorial Bridge.)
- از زیر پل عبور کنید و سپس به سمت چپ بپیچید. (Pass under the bridge and then turn left.)
7. روبروی و کنار (Across from & Next to)
- Across from: به معنی روبروی چیزی از دور بودن.
- Next to: به معنی کنار چیزی بودن.
مثال:
- خانه باربارا روبروی خانه سارا است. (Barbara’s house is across from Sara’s.)
- جیل در کلاس کنار بیل نشست. (Jill sat next to Bill in class.)
8. دور از (away from)
- Away from: به معنی فاصله داشتن از یک مکان.
مثال:
- دره گرند کانیون حدود صد و سی و پنج مایل دورتر از Horseshoe Bend است. (The Grand Canyon is about one-hundred and thirty-five miles away from the Horseshoe Bend.)
- پیتزا فروشی حدود پنج دقیقه دورتر از آپارتمان است. (The pizzeria is about five minutes away from the apartment.)
9. روبروی خیابان (Across the street from)
- Across the street from: به معنی روبروی خیابان از یک مکان بودن.
مثال:
- روبروی آپارتمان ها، بستنی فروشی را پیدا خواهید کرد. (Across the street from the apartments, you’ll find the ice cream shop.)
- مزرعه روبروی دبیرستان است. (The ranch is across the street from the high school.)
10. نزدیک تقاطع (By the intersection)
- By the intersection: به معنی نزدیک تقاطع بودن.
مثال:
- کافه مورد علاقه شما نزدیک تقاطع خیابان پنجم و خیابان اصلی است. (Your favorite cafe is by the intersection of
11. دور پیچ (Around the corner)
- Around the corner: به معنی دور پیچ بودن.
مثال:
- دور پیچ را رانندگی کنید، و مغازه موسیقی را پیدا خواهید کرد. (Drive around the corner, and you’ll find the music shop.)
- پارک ملی نظامی گتیسبورگ justo دور پیچ است. (The Gettysburg National Military Park is just around the corner.)
12. بالا و پایین جاده (Up/down the road)
- Up the road: به معنی رفتن به سمت بالا یا ابتدای جاده.
- Down the road: به معنی رفتن به سمت پایین یا انتهای جاده.
مثال:
- نزدیکترین پمپ بنزین کمی بالاتر از جاده است. (The next gas station is just up the road.)
- چند مایل به عقب برگردید تا توقفگاه را پیدا کنید. (Go back down the road a few miles to find the rest stop.)
13. نزدیک به (Near the)
- Near the: به معنی نزدیک به یک مکان بودن.
مثال:
- موزه هنرهای برانکس نزدیک استادیوم یانکی است. (The Bronx Museum of the Arts is near the Yankee Stadium.)
- کلیسای جامع سنت پاتریک نزدیک مرکز راکفلر در نیویورک است. (St. Patrick’s Cathedral is near the Rockefeller Center in New York.)
14. سمت راست/چپ (To the right/left of)
- To the right/left of: به معنی در سمت راست یا چپ یک مکان بودن.
مثال:
- یک علامت در سمت راست جاده وجود دارد. (There’s a sign to the right of the road.)
- اگر به سمت چپ کوه نگاه کنید، می توانید یک هواپیما را ببینید. (If you look to the left of the mountain, you can see an airplane.)
15. نزدیک به (Close to the)
- Close to the: به معنی نزدیک به یک مکان بودن.
مثال:
- آتش نشانی نزدیک جاده اصلی است. (The fire station is close to the main road.)
- در نزدیکی خروجی های آزادراه بمانید. (Stay close to the freeway exits.)
16. روبروی و پشت (In front of/Behind the)
- In front of/Behind the: به معنی روبروی یا پشت سر یک مکان بودن.
مثال:
- برای بلیط های خود روبروی استادیوم پول پرداخت می کنید. (You pay for your tickets in front of the arena.)
- سوپرمارکت پشت کافه است. (The supermarket is behind the cafe.)
جهتهای ابتدایی در زبان انگلیسی
جهتهای ابتدایی در زبان انگلیسی شامل بالا (up)، پایین (down)، چپ (left) و راست (right) میشوند. این چهار جهت کاربردهای بسیار متنوعی دارند، از جمله:
1. اشاره به یک سمت:
- Look up! (بالا را نگاه کن!)
- The stairs are down the hall. (پلهها ته راهرو هستند.)
- Turn left at the next intersection. (در تقاطع بعدی به سمت چپ بپیچ.)
- My house is on the right side of the street. (خانه من سمت راست خیابان است.)
2. آدرس دادن:
- Go up to the second floor. (به طبقه دوم برو.)
- The apartment is on the left corner. (آپارتمان در گوشه سمت چپ است.)
- The park is down the street and to the right. (پارک پایین خیابان و سمت راست است.)
3. توصیف موقعیت:
- The sun is in the sky. (خورشید در آسمان است.)
- The bird is flying to the left. (پرنده به سمت چپ پرواز میکند.)
- The cat is sitting under the table. (گربه زیر میز نشسته است.)
4. ارائه دستورالعمل:
- Put your hands up. (دستانت را بالا ببر.)
- Open the door to the right. (در سمت راست را باز کن.)
- Please sit down. (لطفاً بنشینید.)
5. بیان حرکت:
- The plane is taking off. (هواپیما در حال بلند شدن است.)
- The car is driving down the road. (ماشین در حال رانندگی در جاده است.)
- The boat is sailing across the lake. (قایق در حال قایقرانی در عرض دریاچه است.)
علاوه بر موارد ذکر شده، از جهتهای ابتدایی میتوان در اصطلاحات و عبارات مختلف نیز استفاده کرد.
مثال:
- He is up to something. (او در حال نقشه کشیدن است.)
- I am feeling down today. (امروز احساس افسردگی میکنم.)
- Let’s leave this topic right here. (بیایید همینجا بحث را تمام کنیم.)
جهتهای نسبی در زبان انگلیسی
علاوه بر جهتهای ابتدایی و جغرافیایی، جهتهای نسبی نیز در زبان انگلیسی وجود دارند.
جهتهای نسبی برای اشاره به موقعیت مکانی افراد، اشیاء و مکانها نسبت به یکدیگر به کار میروند.
برخی از رایجترین جهتهای نسبی عبارتند از:
- کنار (Next to)
- پشت (Behind)
- جلوی (In front of)
- نزدیک (Near)
- دور (Far)
- در گوشه (On the corner)
- مستقیم (Straight (on / ahead))
- بعد از (Past)
- در امتداد (Along)
- آنطرف (Across from)
- از میان (Through)
- بیرون از (Out of)
- آن دست (Opposite)
- آنجا (There)
- اینجا (Here)
- همینجا (Over here)
- روی (On top of)
- در انتهای (At the end of)
- طرف چپ (On the left)
- طرف راست (On the right)
- وسط (In the middle of)
- زیر (Under)
- داخل (Into)
- بالای (Above)
مثال:
- The coffee shop is next to the bookstore. (کافیشاپ کنار کتابفروشی است.)
- The car was parked behind the building. (ماشین پشت ساختمان پارک شده بود.)
- The statue was in front of the museum. (مجسمه جلوی موزه بود.)
- The restaurant is near the movie theater. (رستوران نزدیک سالن سینماست.)
- The beach is far from the city. (ساحل دور از شهر است.)
- The bank is on the corner of Main Street. (بانک در گوشه خیابان اصلی قرار دارد.)
جهتهای نسبی کاربردهای بسیار متنوعی در زبان انگلیسی دارند، از جمله:
- آدرس دادن:
مثال:
- The park is past the grocery store. (پارک بعد از سوپر مارکت است.)
- توصیف موقعیت:
مثال:
- The hikers walked through the forest to reach the campsite. (کوهنوردها از میان جنگل گذشتند تا به محل کمپ برسند.)
- ارائه دستورالعمل:
مثال:
- Go straight ahead until you see the traffic light. (مستقیم برو تا چراغ راهنما را ببینی.)
سوالات متداول جهت ها به انگلیسی
“Excuse me, could you tell me how to get to the nearest Starbucks?” (ببخشید، می توانید بگویید چگونه به نزدیکترین استارباکس بروم؟)
“I’m looking for the post office. Do you know where it is?” (دنبال اداره پست هستم. می دانید کجاست؟)
“Could you please help me find the nearest bus stop?” (می توانید لطفاً کمک کنید تا نزدیکترین ایستگاه اتوبوس را پیدا کنم؟)
“Excuse me, where is the restroom?” (ببخشید، دستشویی کجاست؟)
“I’m looking for the elevator. Can you help me find it?” (دنبال آسانسور هستم. می توانید کمک کنید تا پیداش کنم؟)
“Do you know where the conference room is located?” (می دانید اتاق کنفرانس کجاست؟)
“I’m trying to get to the museum. What’s the best way to get there?” (سعی می کنم به موزه بروم. بهترین راه برای رسیدن به آنجا چیست؟)
“Is there a train station nearby?” (ایستگاه قطار در این نزدیکی هست؟)
“I’m looking for a taxi stand. Can you point me in the right direction?” (دنبال ایستگاه تاکسی هستم. می توانید من را به سمت درست راهنمایی کنید؟)
“Excuse me, do you speak English?” (ببخشید، شما انگلیسی بلدید؟)
“I’m looking for the hotel. Can you help me find it?” (دنبال هتل هستم. می توانید کمک کنید تا پیداش کنم؟)
“Do you know where the nearest embassy is located?” (می دانید نزدیکترین سفارت کجاست؟)
“Excuse me, I’m lost. Can you help me find my way back to my hotel?” (ببخشید، من گم شده ام. می توانید کمک کنید تا به هتل خود برگردم؟)
“I’m looking for my friend, but I can’t find them. Can you help me?” (دنبال دوستم هستم، اما نمی توانم آنها را پیدا کنم. می توانید کمک کنید؟)
“I need to get to the airport, but I don’t know how to get there. Can you help me?” (باید به فرودگاه بروم، اما نمی دانم چگونه به آنجا بروم. می توانید کمک کنید؟)
شمال: North
جنوب: South
شرق: East
غرب: West
شمال شرقی: Northeast
شمال غربی: Northwest
جنوب شرقی: Southeast
جنوب غربی: Southwest